جمعه 20 تیر 1404
Tehran
scattered clouds
35.4 ° C
36 °
35.4 °
12 %
3.1kmh
40 %
جمعه
35 °
شنبه
35 °
یکشنبه
32 °
دوشنبه
34 °
سه‌شنبه
35 °
spot_imgspot_img
خانهبرگزیده سردبیرگفت‌وگوی ویژه فن‌سالاران با دکتر محمدرضا شانه‌ساز

گفت‌وگوی ویژه فن‌سالاران با دکتر محمدرضا شانه‌ساز

فن‌سالار بی‌آلایش

مقدمه:

 از بخت‌یاری من بود که در کنار گذاشتن کار قبلی، سر از “تی‌پی‌کو” در آوردم و با فردی آشنا شدم که درکش از “رسانه”‌ها فراتر از وضع موجود بود، “اعتماد کردن” بلد بود، به “تخصص داشتن” بها می‌داد و…

بعد هم در همان ماه‌های نخست حضورم، فرصتی دست داد و با یک تیم دارویی برای بازدید از مناطق جنگی، به شلمچه رفتیم و در یکی، دو روزی که آن‌جا بودیم و از کمپ و آسایشگاه صحرایی مجروحان زمان جنگ در آن حوالی بازدید می‌کردیم، همراه و معاشر دکتر محمدرضا شانه‌ساز شدم، مدیرعامل تی‌پی‌کو.

راستش و بی‌تعارف، حالا دیگر “شأن” مدیرعامل صبور آن موقع تی‌پی‌کو، خیلی برایم بالا رفت؛ از جنازه تانک‌های سوخته‌ی عراقی‌ها بر فراز دروازه‌های آبادان و جگرپاره‌های ایران، فقط من نبودم که خاطراتی داشتم و در درون خود، چون گنجی، پنهان و نگهبانی‌شان می‌کردم، بلکه او هم از یادگاران آن روزهای شگفت، خاطراتی را حبس کرده بود و این فرصت بازدید، حواس ما را اهورایی کرده و پیوندمان می‌داد. او با نشانی، از خیابان‌ها و معبرهای آن روزگاران حرف می‌زد و التهاب آن روزهای بیقراری را زنده می‌کرد و من از درون… ؛ سرمایه‌های هر دلی حرف‌هایی‌است که برای نگفتن دارد! و در زندگی، بعضی لحظات و روزهایی هستند که «جسم» در هر حالتی که باشد، «جان» در خلسه و عبادت است، و این «حال» را نباید با هیچ چیز تاخت زد. او هم این خاطرات را در سینه‌اش…

دکتر محمدرضا شانه‌ساز، مدیرعامل بزرگ‌ترین هلدینگ دارویی کشور (موسوم به تی‌پی‌کو) را بعدها هم در قامت عناوین و سمت‌های دیگر دیدم؛ معاون وزیر بهداشت کشور و رئیس سازمان غذاودارو و…، او همان بود که بود، یعنی در تمامی این هشت سال آشنایی‌مان؛ بی‌هیچ غرور و تغییری.

حالا هم آن رو‌به‌رو نشسته است و درخواست گفت‌وگوی فن‌سالاران را اجابت کرده. از او به‌خاطر صمیمت و تماشایی که از مدیریت ساده و بی‌آلایش خود و عنوان و زیست به‌دست می‌دهد، سپاسگزاریم. ما می‌دانیم که چه‌قدر سخت است در این روزگار، همواره و همیشه خودت باشی، و گاهی هزینه چیزهایی را بپردازی که اساسا دخلی به تو ندارد.

(در این گفت‌وگو سوال‌ها را حذف کرده‌ایم، و فقط پاسخ‌ها را می‌خوانید.)

دکتر محمدرضا شانه‌ساز:

متولد یکم فرودین؛ تهران

متولد روز نخست فروردین 1346 تهران هستم، اما اصالتاً از طرف مادری، اصفهانی و از طرف پدر، شوشتر خوزستانی‌ام. خانواده‌ام در حیطه تجارت و کسب‌وکار فعال بودند و ارتباطی چندان با دارو و صنعت دارو نداشتند…

جبهه ما را لایق خود کرده بود…

تازه دیپلم گرفته بودم (سال 1364) که به جبهه رفتم. راستش این‌ها را جایی نگفته‌ام، چون به کار کسی نمی‌آید. مع‌الوصف! کمتر از ۱۸ سال داشتم و در چندین عملیات هم حضور پیدا کردم؛ هم در لشکر امام حسین (ع) بودم که معمولاً بچه‌های اصفهان، آن‌جا حضور داشتند، هم لشکر علی‌ابن ابیطالب (ع) قم.

خب! شخصیت آدم در آن‌جا خیلی رشد می‌کرد، و خامی‌ها به پختگی‌ می‌رسید و نجابت، ویژگی غالب در آدم‌ها بود. دوران و شرایطی خیلی سخت هم بود، و اما نگاه به دنیا و واقعیت‌ها و حقایقی را که در جهان هستی موجود است، متفاوت می‌کرد. فلسفه‌ی زیست، دگر می‌شد. جو قالب، جو پاکی و سعادت‌های بزرگ بود، آرزوها، آرزوهای بزرگ بود و مثل این روزگار، امیال و امیدهایی زودگذر و مقطعی نبود. در آن‌جا خیلی از رازها مکشوف می‌شد، و وقتی به عقب برمی‌گشتی، تازه می‌دیدی که با خودت رازی را آورده‌ای و اسراری مگو را…

ما یک مجموعه‌ی بی‌سیمچی 135 نفره بودیم. از آن تعداد، شاید ۱۳ نفر سالم مانده بودند! در مقطع دوم حضورم در جبهه بیشتر در حوزه بهداری حضور داشتم، اما مقطع اول، رزمی؛ و حضور در دو عملیات کربلای ۴ و ۵. خیلی از دوستانم در آن‌جا شهید شدند. در دوران جنگ، کسی برای مقام و شهرت و کسوت دنیایی، تره هم خورد نمی‌کرد… ؛ دریغ!

تحصیل داروسازی تا معاونت غداوداروی اصفهان

به‌خاطر محل زندگی، دانشکده داروسازی اصفهان را انتخاب کرده بودم؛ و توفیقی هم داشتم که از پایین‌ترین سطوح اداری، کارم را شروع و تجربه کنم و واقعا پله پله پیش رفتم و این روند را دوست دارم، آدم می‌فهمد در لایه‌های سازمان چه می‌گذرد و با همه‌ی انسان‌ها و هم‌قطارانش حس همدلی پیدا می‌کند و خودش هم به شناختی جامع‌تر از زندگی می‌رسد.

ابتدا کارشناس بودم و…، بعد رئیس اداره شدم و بعد در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان مدیر، و دو دوره هم معاون غذاوداروی اصفهان، و بعد هم به سمت معاونت پشتیبانی منصوب شدم. مع‌الوصف حال‌و‌هوایم همان بود که از قبل بود و خیلی هم در قید و بند عنوان و سمت نبودم.

حضور در کمیته کنترل نسخ

از سال ۱۳۷۳ که وارد کارهای اجرایی شدم (آن موقع دبیر اجرایی کمیته بررسی نسخ اصفهان بودم)، آقای دکتر جمشیدی (با تخصص فارماکولوژی)، رئیس دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بود. وضعیت تجویز و نسخه‌نویسی خیلی بد شده بود، خیلی بی حساب‌و‌کتاب دارو تجویز می‌شد؛ و سعی دانشگاه این بود که روی مصارف دارو در دهه 1370 برنامه‌ریزی و کنترل به‌وجود آورد.

البته این اتفاق بد نسخه نویسی از قبل از انقلاب هم بود. در دهه 1360 هم با وجود جنگ و بحث‌های پایه‌ی ژنریک و… ادامه پیدا کرده بود و این تبدیل به یک دغدغه مهم شده بود! مصرف بیش از حد آنتی‌بیوتیک در کشور خیلی بالا بود و…! دکتر جمشیدی هم می‌خواست یک ساماندهی در وضعیت تجویز دارو ایجاد شود؛ و من را هم به کمیته تجویز و مصرف منطقی دارو آورد (که آن موقع نامش، کمیته کنترل نسخ بود).

خب! آن‌موقع استادان خیلی بنام دانشگاه، به کار گرفته شدند و خواهش کردیم که در این بخش به ما کمک بکنند. ریاست کمیته را هم مستقیماً خود دکتر جمشیدی بر عهده داشت و اتفاقاتی خیلی خوب در بحث تجویز و مصرف منطقی دارو در اصفهان رخ داد.

مدیریت دارو در معاونت غذاوداروی وزارت بهداشت

دو سال که گذشت آمدم اداره دارو، کارشناس و بعد هم رئیس اداره در اصفهان شدم. بعد از آن معاونت‌های غذاودارو شکل گرفت و بنده دو دوره عهده‌دار سمت مدیریت غذاودارو بودم. سال 1387 معاون پشتیبانی دانشگاه، و یک سال و اندی هم مسئولیت معاونت پشتیبانی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان را بر عهده داشتم. در زمان تصدی خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی در وزارت بهداشت هم، به‌عنوان مدیرکل داروی معاونت غذاوداروی وزارت بهداشت منصوب و مشغول شدم. الان که فکر می‌کنم، می‌بینم هر جا که لازم بوده که باشم و احتمالا توانسته‌ام کاری را پیش ببرم، بوده‌ام و امیدوارم واقعا مفید بوده باشم.

شکل‌گیری سازمان غذاوداروی کشور

یک سال و اندی بعد سازمان غذاودارو در همین امتداد و شکل فعلی پا گرفت، و من هم به‌عنوان یکی از عناصر تشکیل‌دهنده‌ و پذیرش آن تا سال 1389 حضور داشتم. تشکیل سازمان غذاودارو، به تفویض یک‌سری اختیارات و استقلال نسبی نیاز داشت، که سرانجام با پشتکار عزیزان در سال ۸۹ به نتیجه رسید. آن زمان دکتر شیبانی و دکتر وحید دستجردی بنده را، به‌عنوان معاون داروی سازمان غذاودارو انتخاب کرده و مشغول به‌کار شدم، که دو تا اداره کل عمده داشت.

ثامن؛ ورود به صنعت به‌شکل رسمی

بعدا با عوض شدن تیم وزارتی، برای من هم فرصتی پیش آمد تا در سال 1392 به‌شکلی جدی وارد صنعت شوم. ابتدا در مجموعه آستان قدس رضوی و مجموعه ثامن و هلدینگ دارویی آن‌جا شروع به کار کردم، و اتفاقاتی خیلی خوب در آن سال رخ داد.

البته قبل‌تر در قالب هیئت مدیره‌های مختلف با روندهای کار در صنعت آشنا شده بودم و حتی در یک مقطعی (حدود سه سال که خارج از دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بودم) ضرورتا وارد مجموعه‌های پخش استانی، پخش تعاونی داروسازان، هیئت مدیره داروسازی فارابی و… شده و تجربیاتی کسب کرده بودم، اما داستان ورود کامل به صنعت از همین شرکت ثامن شروع شد؛ و یک سال و اندی در آستان قدس رضوی، هم مدیرعامل ثامن و هم رئیس هیئت مدیره پخش یاراطب ثامن بودم.

رشته داروسازی را “انتخاب” کردم

اینکه چرا اصلا در رشته داروسازی ثبت‌نام کردم؟ خب! تحقیق کرده و پرسیده بودم و همان موقع می‌دانستم که مملکت به داروساز بیشتر نیاز دارد. حالیاکه به سایر رشته‌ها هم می‌توانستم بروم…

این را بدانیم که خیلی از چیزهایی که الان برای بسیاری از عزیزان دانشجو بسیار پیش پا افتاده است، در آن زمان برای ما جزو آرزوهای دست نیافتنی بود، مثلاً در آن موقع راجع به تولید بسیاری از داروهای معمولی، وقتی در دانشکده بین استادان ما صحبت می‌شد، واقعا برای ما یک چیز دست‌نیافتنی محسوب می‌شد. ولی الان ما واقعا به این‌جا رسیده‌ایم که هر دارویی که در دنیا می‌آید و حتی در رده‌های تکنولوژیک متفاوت تولید می‌شود، در ایران دانشمندانی را داریم که تولیدش می‌کنند و “ما می‌توانیم”. اگر تولید نمی‌کنیم خیلی‌هایش مثلاً به خاطر این است که از نظر اقتصادی به‌صرفه نیست و… ؛ ما از نظر داروسازی و دانش و تکنولوژی داروسازی به یک توانگری و غنایی رسیده‌ایم که هر دارویی را می‌توانیم تولید‌ کنیم. منظورم توان داروسازی کشور است که تا حد وسیع و پیش رفته است.

رفتن متخصصان از ایران شایسته نام کشورمان نیست

مشکل سیاست‌گذاری‌های امروز ما این‌است که نمی‌توانیم یک رضایتمندی نسبی را برای متخصصان کشور فراهم کنیم، این‌ها خارج می‌شوند و این واقعا خیلی خیلی آسیبی بزرگ است.

شما اگر کمپانی‌های بزرگ داروسازی دنیا را ببینید که بسیار صاحب‌نام هستند، تقریباً محال است داخل‌شان چند تا مدیر کلیدی ایرانی نباشد. این اتفاقی بزرگ است که بعد از انقلاب افتاده، و از خارج نیامده و از داخل ایران و درون‌زا بوده. از دل همان استادان داروسازی در آمده که ایران را ترک نکردند و با همه مشکلات و مصائب و فشار افراد ناصالح، ماندند و با عشق و ایمان و احترام، دانشجویان نسل جدید را تربیت کردند و صنعت داروسازی ایران را شکل بخشیدند.

صنعت دارو در آن سال‌ها!

قبل از انقلاب، حدود ۱۵ الی ۱۶ هزار قلم دارو در ایران به اسامی مختلف از شرکت‌ها و کمپانی‌های مختلف داشتیم. این داروها حتی اجازه مصرف در داخل کشور سازنده را نداشتند! به‌خاطر اینکه نمی‌توانستند آزمایش‌ها و جواب‌هایی را که لازم بود برای گرفتن مجوز در داخل کشور سازنده، کسب کنند. خیلی از این‌ها در ایران می‌آمد، و اینی که واقعا می‌گویند که یک سری کشورها منجمله ایران در آن موقع یکی از بازارهای هدف آزمایش خیلی از این داروها بوده، درست است! صنعت داروی‌مان واقعا یک‌چیزی در همین حد بوده! و باید دید که اکنون تا چه حد رشد کرده است.

اجرایی شدن طرح ژنریک

اگر انقلاب و جنگ نبود و آن فضای خاص ایجاد نشده بود، اصلاً امکان نداشت که سیستم ژنریک را در ایران اجرا کنیم. حتی اگر ما امروز می‌خواستیم طرح ژنریک را اجرا کنیم، به نظر من دیگر قابل انجام نبود. یعنی آن تحول‌خواهی و آن نگاه تغییرپذیری که در کشور ایجاد شد، هموارکننده‌ی مسیری بود که ما توانستیم سیستم ژنریک را هم اجرایی کنیم.

اوباماکر!

در آمریکا و در دوران ریاست‌جمهوری اوباما، “اوباماکر” مطرح شد و یکی از بحث‌های مهم برای استفاده از داروهای ژنریک بود؛ و یکی از اصول اوباماکر همین بحثی بود که سهم ژنریک را، نسبت به برند در ایالات متحده بالا ببرند. تلاش‌هایی هم کردند، به یک جاهایی هم رسیدند، ولی کمپانی‌ها اجازه ندادند! کمپانی‌های چند ملیتی اجازه به این سادگی‌ها، به موضوعات کلان راه نمی‌دهند!

ساختن داروهای مقابله با اثرات سلاح‌های شیمیایی

مثلا دوران ساختن داروهای پادزهر شیمیایی را به‌یادمان بیاوریم. ما کی و از کجا به چنین دانشی رسیدیم؟ آقای دکتر شفیعی (که خدا رحمت‌شان کند) و آقای دکتر رجایی (که خداوند حفظ‌شان کند) یادشان سبز، یکی از خدمات بزرگی که کردند، این بود که رفتند آلمان یک سری اطلاعات را جمع کردند، در آن مقطع در دهه ۶۰ و ۷۰، ما دانشی در حوزه مقابله با سلاح‌های شیمیایی که بر علیه ایران استفاده می‌شد، نداشتیم. کسانی زحمت کشیدند و دسترسی به اطلاعات خوب را در حوزه مبارزه با سلاح‌های شیمیایی به‌دست آوردند. توسعه دانش پزشکی در زمان جنگ رخ داد. مصدومان و مجروحان ضایعات شیمیایی جنگ، انگیزه‌مندمان کرد و… ، و باز هم موفق شدیم.

ما خیلی از این بیماران را برای درمان، اعزام می‌کردیم به کشورهای اروپایی، به‌ویژه آلمان که اتفاقاً خودش یکی از کشورهای تامین‌کننده‌ی اصلی این سلاح‌ها بود. این علامت سوال و این ابهام بود و هنوز هم هست که چرا پذیرش بیماران شیمیایی توسط کشورهایی که خودشان تامین‌کننده و سازنده این سلاح‌ها بودند، به آسانی صورت می‌پذیرفت!؟ آیا بیشتر به‌جهت این نبود که اطلاعات‌شان را راجع به اثرات این سلاح‌ها تکمیل کنند!؟ این یک سوال بزرگ است که هنوز هم بی‌پاسخ مانده است!

دکتر مولوی و وقف خود در ثامن مشهد

خدا رحمت کند آقای دکتر مولوی را که اصالتا مشهدی بود و در داروسازی کشور، خیلی نقش داشت، فردی که کمتر در اقوال، ذکرش می‌رود! هم در خارج از کشور کار انجام داده بود،‌ هم در داخل ایران خیلی زحمت کشید…

تولیدات شرکت ثامن، عمدتا در سرم‌‌سازی خلاصه می‌شد و یک بخش کوچک بایوتک هم داشت، خیلی از شرکت‌های بزرگ داروسازی در حوزه بایوتکنولوژی در آن موقع در سایت ثامن تولید قراردادی می‌کردند. به نظر من دکتر مولوی یکی از کسانی بود که سد تولید داروهای بایوتک را در ایران شکست. او فردی عجیب بود، در کارخانه زندگی می‌کرد، می‌خوابید، بلند می‌شد و رسما خود را وقف کرده بود. سفارش یک دستگاه لیوفیلیزاتور داده بود که در زمان خودش کارراه‌انداز بود؛ و خیلی از داروهای بایوتک را، درون ثامن تولید می‌کرد. هورمون رشد را هم با همکاری یک شرکت استرالیایی در ثامن تولید کرده بود.

فاکتور 8 و حضور در ثامن

البته زمانی که من وارد ثامن شدم (1392)، دکتر مولوی عزیز دیگر در اوج بیماری بود و بعد هم مرحوم شد. من یک سال و اندی در ثامن مشهد بودم و تجربه خیلی خوبی برایم بود، با توسعه خط بایوتک، زمینه تولید فاکتور ۸ فراهم شد و بخشی از مجوزها را هم گرفته بودیم. زمانی بود که به دلیل سوء برداشتی که بعضی از کارشناس‌ها برای مسئولان آستان قدس ایجاد کرده بودند، مدت‌ها پروژه متوقف شده بود؛ وقتی من مشغول شدم، آن‌ها اعتماد کردند و اطمینان دادم که این‌جا فاکتور ۸ بالاخره به نتیجه می‌رسد؛ و بعد هم با پشتیبانی مسئولان وقت سازمان غذاودارو خوشبختانه بحث فاکتور ۸ هم نهایی و انجام شد.

شرکت ثامن هم آن موقع خودش یک هلدینگ بود و چند تا شرکت داشت، یک سری پروژه‌های تولیدی داشت و کارخانه‌ای مهم بود. آن سال به‌گواهی و استناد اعداد و ارقام درصد رشد فروشش خوب شد و سودآوری‌اش هم خیلی خوب بود و…

ورود به تی‌پی‌کو

توفیقات و عملکرد در ثامن زمینه‌ای فراهم آورد که مسئولان وقت، آقای دکتر فیاض‌بخش و تیم‌شان، آقای دکتر کبریایی‌زاده و آقای دکتر خویی که آن‌موقع در مجموعه تامین اجتماعی، شستا و تی‌پی‌کو مسئولیت داشتند، روی بنده نظر مثبت پیدا کرده، اجماع کنند و مرا به‌عنوان مدیرعامل به تی‌پی‌کو دعوت کردند. من خرداد ۹۳ در تی‌پی‌کو مسئولیت گرفتم و تا آذر ماه 1396 عهده‌دار مسئولیت‌ها و مدیرعامل بودم.

آن موقع که من به تی‌پی‌کو آمدم، نوعی عدم ثبات مدیریتی حادث شده بود و چند تا از شرکت‌ها خیلی چالش داشتند. مثلا شرکتی مثل اکسیر که تا پایان سال 1392، سودی خیلی خوب را نشان داده بود، در ماه سوم ورود من، زیان نشان می‌داد! خیلی سورئال و سوالی بزرگ بود! یک سری مکمل‌ها را تولید کرده بودند که بازار مصرف خوبی نداشت؛ هم اکسیر و هم زهراوی. مثلاً آنتی‌بیوتیک‌سازی‌ایران در ساری چند سال بود که زیان‌ده بود؛ پروژه آب اکسیژنه تبریز روی زمین مانده بود و اختلاف دو شرکت هم‌دیوار (با کلرپارس) بالا گرفته بود و… ؛ کلا تی‌پی‌کو هم سهمش در داخل نظام دارویی کشور در حال کم شدن بود!

همه این‌ اوضاع، فضایی سراسر ناامیدی را رقم زده بود، بحث تغییر مدیران هم ماه‌ها بود که مطرح بود و دست کسی به کار نمی‌رفت! خب! با توکل به خدا کارها را شروع کردیم و حمایتی هم که دوستان کردند، به‌ویژه دکتر فیاض‌بخش به تغییر وضعیت انجامید و رفته رفته از شدت مشکلات کاسته شد و سه سال و نیم حضورم در هلدینگ با آرامشی نسبی و با مقبولیت پیش رفت.

بخشی از تحولات تی‌پی‌کو (1396-1393)

آقای دکتر ربیعی و آقای دکتر نوربخش واقعا دست مرا در انتخاب مدیران باز گذاشته بودند و سخت‌گیری‌های بیش از حد نمی‌کردند. حتی برخی از مدیران انتخابی ما، از نظراتی شاید چندان همسو با جریان مستقر نبودند، ولی همین‌که تخصص لازم را داشتند، کفایت می‌کرد و به ما سخت نمی‌گرفتند. واقعا الان که فکرش را می‌کنم، می‌بینم هم با آدم‌هایی بزرگ کار کردیم و هم از انسان‌هایی فرهیخته دعوت به‌کار شد و چه‌قدر خاطراتی ارزشمند از این دوره و از همقطاران به‌‌جا ماند. مثلاً آقای دکتر وزیری با یک تیم کامل به اکسیر رفتند و خیلی تحول ایجاد کردند و ماحصلش هم این شد که ظرف ۵، 6 ماه شرکت به‌کل، نه‌تنها از زیان خارج شد، که سود هم داد و این مثل یک شگفتی بود! یا در شرکت رازک (نوروز 1396)، هم خط مهم جامدات رازک افتتاح شد، هم رئیس‌جمهور وقت (دکتر روحانی) آمدند و از 60 قلم داروی جدید که برای نخستین بار در ایران تولید می‌شد و مجموعا 135 قلم داروی جدید هلدینگ رونمایی کردند. آن ۱۳۵ قلم دارو، کار یک شب و دو روز نبود، ماحصل سال‌ها تجربه و دانش دارویی ایران بعلاوه‌ سه سال کار و برنامه‌ریزی پیوسته و مدیریت جدید و زحمت همه‌ی همکاران دلسوز تی‌پی‌کو بود.

خریداری یک سیت (کرسی مدیریتی) در شرکت پخش هجرت، و تکرار همین داستان که حدود ۳۰ درصد مالکیت شرکتی می‌شد (در شهیدقاضی تبریز) هم قابل گفتن است، زیرا کسی زیر بار این‌گونه ریسک‌ها نمی‌رود و با همت همکاران گران‌قدر رقم خورد و… ، بگذریم.

آن اواخر (میانه سال 1396) شاید بتوان گفت؛ در تیم کارشناسی شستا، نسبت به دارو، آن شناخت کافی که انتظار می‌رفت، کمتر شده بود و آن‌ها در حوزه دارو، نظراتی در سرمایه‌گذاری می‌‌دادند که کارشناسی‌شده نبود، و نمی‌شد که این درخواست‌ها را با ماموریت‌ها انطباق داد! وگرنه که مسیر توسعه تی‌پی‌کو واقعا هموار شده بود و ای‌بسا که خیلی کارهای بزرگ‌تری هم می‌شد انجام داد! اما خب، آن نقطه آنتریک هم زده شده بود و…

سرمایه‌های بین‌النسلی را دریابیم

الان که در کشور و در انتخاب مدیر و جذب مدیر با مشکل مواجه شده‌‌ایم، شاید بهترین زمان برای بازنگری باشد که در همه بخش‌های غیر خصوصی، و به نفع مملکت، مسئولیت مدیریت‌ همه‌ی شرکت‌ها را واگذار کنیم و واقعا به سرمایه‌های بین‌النسلی فکر کنیم. نباید گذاشت که این سرمایه‌ها، رفته‌رفته برای یک مقطع خاص، بدل به “حقوق مصرفی” بشود و تمام بشود و برود پی کارش. این‌ها قرار بوده دارایی‌های سرمایه‌ای همیشگی باشد و سرمایه‌گذاری بشود و…

خب هلدینگ‌ها خصوصی نیستند و می‌توانند عمدتا وظیفه سرمایه و سبدگردانی را بر عهده بگیرند.

به آمریکا نگاه کنید. اتفاقا بیش از ۵۰ درصد بازار بورس، سرمایه‌اش توسط شرکت‌های غیر خصوصی و صندوق‌های سرمایه‌گذاری بیمه‌ای تامین می‌شود که در کشور ما معادلش می‌شود همین سیستم‌های بیمه‌ای مثل تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی و… ؛ منتهی آن‌ها مدیریت و بنگاه‌داری نمی‌کنند؛ گردش سرمایه در بازار بورس ایجاد می‌کنند که می‌شود یک موتور محرک برای حرکت صنعت؛ و از آن طرف هم نگاه می‌کنند که کجا سودی بهتر می‌دهد و کجا مدیریتش بهتر است، و در کدام قسمت کشور، ایجاد ارزش افزوده بیشتری می‌شود، می‌برند پول‌‌هاشان را همان‌جا مستقر می‌کنند.

به نظر من وقتش رسیده و امروز دیگر باید از مدیریت و بنگاه‌داری خارج شد. امثال سازمان تامین اجتماعی که مربوط به حقوق عمومی هستند، پول‌هاشان را باید در بازار سرمایه کار کنند، سرمایه‌هایشان باید کار کند و مدیریت کردن‌شان اشتباه است. وقتی شما یک مدیر را، با هزار سختی هم نمی‌توانید انتخاب کرده و حفظش کنید، چه اصراری دارید که مدیریت بکنید!؟

وقتی نمی‌توان با بیرون رقابت کرد، و حقوق و مزایای واقعی به مدیر داد! وقتی همه چیز از بیرون به شما دیکته می‌شود که فلان کس، فلان جا مسئولیت بگیرد، و اختیار شما را رسما سلب می‌کنند، چه اصراری…!؟

این داستان نجومی‌بگیرها!

بهترین راه برای سرمایه و حفظ پول دستگاه‌های مربوطه، سبدگردانی است و می‌توان در بازار سرمایه برای آن، سودهای معقول ایجاد کرد و ارزش افزوده.

امروز شما به سهم هلدینگ‌ها و شرکت‌های عمومی و دولتی در بازار دارو نگاه کنید، سهم همه‌ی شرکت‌ها با چنین وضعیتی، در حال کم شدن است! و دلیل هم معلوم است؛ بین بخش خصوصی و دولتی/ عمومی‌ها فاصله‌ها خیلی خیلی زیاد است. همین که کسی خوب کار کرد، و سود حاصله را افزایش داد، و احتمالا پاداشی گرفت، همه راه می‌افتند که ای داد بیداد نجومی‌بگیران آمدند! کدام نجومی‌بگیر برادر جان!؟ ببین همتای همین مدیر در شرکت خصوصی، چند برابر مدیر عمومی این سیستم دستمزد می‌گیرد! با این روش‌های دفعی، شما باعث شدید همه نخبه‌های ما یا مهاجرت کنند و یا بروند و جذب شرکت‌های خصوصی شوند و کم‌قابلیت‌ترها بمانند (بدبین نیستم و خدایی ناکرده به مسئولیت‌پذیری و ایمان مدیران دارویی که با همه‌ی مصائب، مردانه ایستاده‌اند و کار می‌کنند، شک وارد نمی‌کنم) اما خب واقعا برای برخی از مدیران، و این‌که تصمیم بگیرند تا یک روال ساده را در پیش بگیرند، شده یک روش مقابله و عکس‌العملی! ریشه‌ی این محافظه‌کاری‌های گسترده در صنعت ما در کجاست!؟ باور بفرمائید محصول همین نظام فکری آشنایی است که ترسیم‌اش کردم! مدیر متخصص و کارآمد گاهی جرات نمی‌کند قدم از قدم بردارد، چون بی‌تعارف می‌ترسد! آخر این هم شد کار!؟

خب! با سقفی که برای پرداخت دستمزد با آن دامنه از مسئولیت‌ها و تعهدات تعیین شده، مدیران همه ناراضی‌اند. در دوره حضور من، که همه‌ی مدیران ناراضی و معترض بودند.

چه شد!؟ مثلا یکی‌اش همین دکتر وزیری خودمان که آمد و کارخانه اکسیر را احیا کرد و وقتی در پاسخ این فداکاری، برخوردهای نامناسب دید، رها کرد و رفت به بخش خصوصی؛ خلاص!

واسپاری امور به بخش خصوصی

من فقط بخش تولید و تجارت را عرض نمی‌کنم، دولت باید در امور اداری هم، بسیاری از وظایف و کارها را بسپارد به بخش خصوصی، و واقعا بدنه‌اش را لاغر کند و استانداردهای جهانی را در این حوزه‌ها نادیده نگیرد. مگر ما امروزه از خروج نخبگان خود ناراحت نیستیم!؟ خب باید از این ظرفیت‌ها و سرمایه‌ها، سرمایه انسانی بهره برد و از ظرفیت‌های فوق‌العاده‌ی ارزشمند کشور استفاده بهینه کرد.

شما نگاه کنید خیلی از مدیران امروز صنعت، که اشخاصی قوی و بنام هستند غالبا از تی‌پی‌کو و شرکت‌های این گروه کار خود را آغاز کرده‌اند یا حداقل در مقطعی مهم از مدیریت‌شان در این مجموعه حضور داشته‌اند. تی‌پی‌کو یک مجموعه ظرفیت‌ساز است. آن‌را که نباید معطل چهار تا نگاه جهت‌دار و حرف‌های در گوشی این و آن کرد! و موجب فراری دادن نخبگان شد.

نگاهی به شروع و پایان کار طرح تحول سلامت

در دوره حضورم در تی‌پی‌کو، بله ما نقدهایی به طرح تحول سلامت داشتیم؛ که روی یک سری منابع مالی، که پایداری نداشتند، مطرح شده بود. طرح بدی هم نبود، آن‌ها به امید جذب یک سری منابع مالی، که مستمر و ادامه‌دار هم نبود، کار را مطرح و پیش می‌بردند! یکی از مواردی که ما گله‌مند بودیم به‌عنوان تولیدکننده، این بود که در طرح، راه تجویز داروی خارجی هموار شده بود و این به داروی ایرانی (ولو با کیفیت برابر) لطمه می‌زد. در نظام سلامت (مراوده‌ی بین بیمار و پزشک هم)، غالبا ترجیح بر تجویز داروی خارجی است!

می‌گفتیم این جور طرح‌ها نهایتا یک یا دو سال اجرا و بعد هم رها می‌شود و این طرح بعدش، باعث بروز یک نارضایتی شدید در بین مردم و یک بدهی بسیار زیاد در بیمارستان‌ها به شرکت‌های دارویی و تجهیزاتی و غیره خواهد شد و… ؛ نظام درمان به‌هم می‌ریزد و… ؛ البته خدماتی هم در آن مقطع انجام شد. خیلی از بیمارستان‌ها بازسازی شدند. ولی خب به خاطر ناپایدار بودن منابع مالی، و لحاظ نکردن تعادل دارویی، طرح تحول به چالش خورد و یک جوری شد که بعضی از اقلام دارویی واقعا مشکل پیدا می‌شد! منابع مالی هم که تامین نشد، وزارت بهداشت هم، فشاری فوق العاده‌ گذاشته بود که قیمت دارو نباید بالا برود! مثلاً کارخانجات داروپخش می‌خواست داروی پریوینیوم Pyrvinium Pamoate را  هفت، هشت تومان افزایش دهد، اجازه ندادند! خب! این دارو را ما یکی دو سال با ضرر تولید کردیم، و بعد طبعا تولیدش متوقف شد.

بعدش دوستان رفتند با چند برابر قیمت و با یک ارزبری خیلی بیشتر، دارو را از هند وارد کردند! این نوع از روش‌ها، طبیعتا باعث دلخوری و سرخوردگی در صنعت می‌شود، و خلاصه که نتیجه‌ی نهایی؛ رها شدن طرح تحول سلامت از وسط راه بود!

خروج از تی‌پی‌کو

من تا وقتی‌که آقای دکتر فیاض‌بخش حضور داشتند، روندها را در تغییراتی که در شستا و مجموعه‌های تابعه، رخ می‌داد، نسبتا درست می‌دانم. اما پس از خروج ایشان داستان خیلی متفاوت شد! و… ؛ بعضا افرادی معرفی می‌شدند که تا چندین ماه نام‌شان اصلاً در کدال ثبت نمی‌شد! کار، خیلی سخت شده بود! وقتی که آدم در مجموعه‌ای بزرگ کار می‌کند طبعا به‌دلیل تصمیم‌سازی‌های کلان، یک تعداد دوست و دشمن هم پیدا می‌کند. دوستان که خب کاری ندارند؛ اما گروهی هم بودند و از عملکرد مدیر هلدینگ‌، به دلایلی ناراضی بودند، می‌رفتند کانال می‌زدند، ارتباط می‌گرفتند تا مدیر ارشد هلدینگ را عوض کنند! در چنین اوضاعی، نعمتی بزرگ است که مدیر بالاسری، یک اقتداری داشته و تصمیم‌های درست بگیرد…

آن ماه‌های آخر حضورم در تی‌پی‌کو، به‌واسطه همین گفتار پشت سر، و در صیانت از زحمات همکارانی که به‌سختی گردشان آورده بودم، بارها و بارها نامه استعفا تقدیم کردم تا “شخص”، مانع “پیشرفت” جایی نشود و…

بعدش هم واقعا آرزو می‌کردم که یک مدیر با سابقه‌ی کار درخور در حوزه دارو و شناخته شده، بیاید تا این مسیر و شیب منظم ایجادشده به‌سمت بهبود شرایط، دچار وقفه و نقصان نشود. روزی‌که آقای مهندس مرتضی لطفی (مدیرعامل وقت شستا) به من گفت آقای دکتر رضوانی‌فر را انتخاب کردیم، خدا می‌داند نماز شکر به‌جا آوردم و خیلی خوشحال شدم؛ و تی‌پی‌کو هم بعد از آن پیش رفت و آن حرف‌های پشت سر هم چون برف در برابر آفتاب، “آب” شد و دیگر حرف و حدیثی در کار نبود. این‌جا باید اشاره کنم که مدیر جای‌نشین هم اگر آدمی خوب و مدیری توانمند بود، خودش نعمتی بزرگ است.

بازگشت به خانه، مدیرعاملی فارماشیمی

به سازمان غذاودارو برگشتم و مشاور آقای دکتر اصغری شدم که آن زمان رئیس سازمان بود.

یک سالی هم رفتم و مدیرعامل شرکت فارماشیمی شدم. با خاطراتی بسیار شیرین، و اما سخت. صددرصد مالکیت فارماشیمی متعلق به بیمه سلامت است. آن زمان آقای مهندس موهبتی، مدیرعامل بیمه سلامت بود. دعوت به‌کار در خود بیمه سلامت کرد، قراری بر رفتن به فارماشیمی هم نبود، اما دیدم ۲۵ میلیارد تومان زیان انباشته ثبت شده، و مواد اولیه هم ندارد و عنقریب است که قریب به 200 نفر کارگر و کارمند در تعطیلی کارخانه، بیکار شوند! که دست به‌کار شدم و با استفاده از نیروهای خود شرکت و دعوت از چند نفر از بیرون، جلوی روند کاهنده را گرفتیم و چند قرارداد از چند تا محصول خوب را بستیم، و دستی به سر و گوش سبد محصولات کشیدیم و… ؛ فارماشیمی سر پا شد و…

خوداظهاری یک‌سویه در واردات دارو!

یک نکته‌ی اختلاف‌آمیز در دو مبحث تولید و واردات هست، که قیمت‌گذاری در سیستم “واردات”، از مبحث “خوداظهاری” تبعیت می‌کند و در “تولید”، نه!

یعنی در سیستم “واردات” طرف می‌آید اظهار می‌کند که من این دارو برایم این قیمت تمام شده است، صرفا اظهار می‌کند و تقریباً راستی آزمایی هم نمی‌شود؛ برای همین می‌گویند: سیستم خوداظهاری، قیمت می‌دهد و هر قیمتی که دلش خواست؛ و می‌رود.

حالا در بحث‌های مختلف تحریم که شرکت‌های خارجی نمی‌توانند مستقیم به ما کالا بدهند، یک شرکت ثالثی می‌آید، سند می‌سازد و می‌گوید این دارو را، من به این قیمت به فلان شرکت ایرانی می‌دهم که در واقع آن شرکت، یک شرکت کاغذی است که اصلاً وجود خارجی ندارد. شرکت‌ها همین اظهار را می‌برند داخل سازمان غذاودارو و قیمت می‌گیرند و تمام؛ دقیقا به همین راحتی!

سختگیری یک‌سویه در تعیین قیمیت تولید داخلی

ولی قیمت‌گذاری تولید داخلی به این شکل نیست! و بسیار سختگیرانه است. چرا؟ چون تمامی عوامل، قابلیت راستی‌آزمایی دارد. شما می‌خواهید مواد اولیه بیاورید باید از خود سازمان غذاودارو مجوز بگیرید. قیمت‌گذاری تولید داخل هم که خیلی سختگیرانه است. در صورتی که اگر تولید داخل هم به همان سبک واردات قیمت‌گذاری می‌شد، من معتقدم که این اعتراضات هم صورت نمی‌پذیرفت. رقابتی پیش می‌آمد و به واسطه قیمت خوبی که می‌توانستند بگیرند، شرکت‌ها هم فرصت تبلیغات برون‌مرزی پیدا می‌کردند و تبلیغات و صادرات شکل واقعی به‌خودش می‌گرفت. ما الان قریب به ۹۸ درصد دارو را در داخل تولید می‌کنیم. بزرگترین مصرف‌کننده دارو و مشتری بزرگ و اصلی آن، دولت است و دولت همیشه مدعی قیمت داروهای تولید داخل است و قیمت را هم به‌اختیار خودش پایین نگه می‌دارد!

اینکه می‌گویند قیمت را، سازمان پایین نگه می‌دارد، نه این‌جوری نیست. سازمان همیشه به لحاظ اینکه حرف صنعتگر را می‌شنود، دلش می‌خواهد قیمتی بدهد که صنعتگر فعالیت برایش شیرین باشد و دارو تامین شود و دارو را تولید کند. یادمان باشد که سازمان غذاودارو هم تحت نظارت و فشار یک سری روسای بالادستی است. سازمان همیشه خیلی از استدلال‌های صنعت را قبول دارد، اما ملاحظات پشت سر هم هست و…

2 پیشنهاد، قیمت‌گذاری و ماجرای بیمه‌ها

اگر زمین بازی برای تولید و واردات، هر دو یکسان و یکی بشود؛ قواعد و مقررات قیمت‌گذاری، یکی، و رقابت برای هر دو یکی، فکر کنم بتوان تعادلی ایجاد کرد و نتیجه‌ای بهتر گرفت.

خب اگر قراراست که واردات یک محصول انجام شود، چرا فقط  یک شرکت وارد کند!؟ چند شرکت وارد کنند، چند تا واردکننده بیایند پای کار، تا حس مونوپلی و انحصاری به‌خود نگیرد ماجرا. اما خب! چون محدودیت‌های ارزی داریم، می‌گوئیم یک واردکننده بیاورد و ناخواسته برایش یک انحصار درست می‌شود! مع‌الوصف این یک زمین بازی است! تولید و واردات هر وقت که مناسبات و مقررات‌شان یکی شد، ما می‌توانیم راجع به آزاد کردن مبحث واردات حرف بزنیم.

در مبحث قیمت‌گذاری هم، حداقل سه تا بیمه پایه و بیمه‌های تکمیلی، این‌ها می‌توانند در قالب شورای عالی بیمه بیایند و قیمت‌ها را در واقع بشکنند، و پایین‌ترین قیمت را ببرند در پوشش بیمه‌ای، که هم به نفع بیمه شده می‌شود و هم به نفع سازمان بیمه‌گر، و هم سود اصلی می‌رسد به دست بیمار و مصرف‌کننده نهایی.

الان دستگاه‌هایی که متولی تامین نقدینگی و پول هستند برای داروخانه‌ها و سازمان‌های بیمه‌گر، متاسفانه هنوز نتوانسته‌اند بودجه‌ها را برسانند و ماحصل این شده که حدود ۶ ماه سازمان‌های بیمه‌گر نه تنها در دارویار نتوانستند خودشان را، با افزایش هزینه‌ها همسو و وفق بدهند بلکه این‌ها از زمان قبل هم دارند عقب‌تر می‌افتند! و خلاصه که این داستانی ادامه‌دار…

ریاست سازمان غذاودارو

خرداد ماه سال 1398 خیلی ناگهانی و بدون هیچ پیش‌بینی قبلی، آقای دکتر نمکی، وزیر بهداشت، مرا به وزارتخانه دعوت کرد و مسئولیتی جدید تفویض شد؛ معاون وزیر و رئیس سازمان غذاودارو.

خب من از ابتدای کارم، کارمند مجموعه بودم و فقط چند سالی مامور شده بودم به صنعت؛ وگرنه کاملا ساختار دانشگاه‌ها را می‌شناختنم، ساختار وزارتخانه و سازمان غذاودارو را؛ و بدین ترتیب دوره‌ای تازه از خدمت برایم شروع شد؛ و شاید یکی از سخت‌ترین ادوار وزارت بهداشت کشور رقم خورد که با یک پاندمی و همه‌گیری هم رودررو شدیم و… ؛ و تقریبا روزی نبود که در معرض انواع اتفاقات نباشیم و داستان‌های ورود واکسن خارجی و تولید نوع ایرانی‌اش که فرصتی طولانی و مجزا می‌طلبد و…!

خروج از سازمان و پرداختن به امور شخصی!

زمان روی کار آمدن دولت سیزدهم، من دو بار خدمت آقای دکتر عین‌اللهی، استعفای مکتوب دادم و خواهش کردم از ایشان که جایگزین معرفی کنند، و واقعا دیگر امکان ادامه کار برایم مهیا نبود. هم از نظر اقتصادی و هم از منظر خانوادگی، امکان ادامه کار دیگر وجود نداشت. داروخانه‌ام یک سال‌ونیم (به‌عنوان مهم‌ترین منبع تامین معاش) تعطیل شده بود و هیچ درآمدی نداشتم و فقط همین حقوق عادی بود، با رعایت سقف حقوق که برای کارمندان در نظر می‌گیرند.

پس از ترخیص از سمت، دوباره داروخانه را راه‌اندازی و فعال کردم؛ و یک سالی مشغول بودم و مرخصی بدون حقوق داشتم، و وقتی هم تمام شد، دوباره برگشتم سر کار به‌عنوان کارمند، و البته الان هم مشاور رئیس سازمان هستم و مسئولیت کمیته فرهنگی را هم بر عهده دارم.

فهرست کردن فعالیت‌ها در دوران ریاست سازمان

عمده کارهای ما، در دوران مسئولیت سازمان غذاودارو، یکی بحث تولید داخل بود، که واقعاً خیلی جدی به آن پرداختیم، مثل به‌سامان رساندن مبحث مکمل‌ها. دوم، بحث تی‌تک بود که به جایی جدی رسید و جزو تکالیف شد. بحث مبارزه با قاچاق دارو به‌شکلی گسترده ساماندهی شد.

یک بحث مهم هم همین موضوع داروخانه‌ها بود و بعد هم شفافیتی که در مجلس و در بحث آرای کمیسیون‌ها، ضوابط و مقرراتی که به‌وجود آمد و…

به نظر من، سازمان غذاودارو در این دوره، خیلی بیشتر از قبل مطرح شد؛ البته کرونا هم به ما کمک کرد که فرصت پیدا کنیم و خدمتی بیشتر ارائه دهیم و در خود وزارتخانه هم، جایگاه دارو خیلی جدی‌تر شد و ارتقا یافت.

حذف ارز مکمل‌ها و …

ببینید! اگر ما در شرایط قبل از انقلاب بودیم، امروز باید بیش از ۵۰ میلیارد دلار ارز برای تامین دارو دریافت می‌کردیم! تازه اگر آن ۲۵ درصدی را که قبل از انقلاب تولید می‌کردیم در نظر بگیریم، وگرنه 55 میلیارد دلار هزینه جاری سالانه بود!

خب! بیائید ببینیم عددی که در سال گذشته هزینه شده، چه‌قدر است!؟ بله، ۳/4 میلیارد دلار کل ارز دارو و تجهیزات پزشکی شده و سهم دارو هم 2.5 میلیارد دلار بوده است.

شما ارقام و امتیازهای تولید در ایران را هم در نظر بگیرید. دستمزد کارگر، تولید مواد جانبی، اقلام، محلول‌ها، حلال‌ها و خیلی چیزهای دیگر را، که اگر این‌ها به دلار پرداخت شود، آن‌وقت دیگر عددش سر به فلک خواهد ‌کشید! پس فعلا و تا اطلاع ثانوی، ما چاره‌ای نداشتیم بجز اینکه برویم روی تولیدات داخلی سرمایه‌گذاری کنیم. خوشبختانه اول ارز ترجیحی مکمل‌ها را حذف کردیم (و ارز نیمایی جایگزین آن شد) و بعد ارز ترجیحی OTC ها را حذف کردیم (و این‌جا هم ارز نیمایی جایگزین آن شد)، و در یک شیب منطقی داشتیم ارزهای سایر گروه‌ها را هم حذف می‌کردیم و در تجهیزات پزشکی هم همینطور…

وقتی جلوی واردات را می‌گرفتیم، ارزبری ما به‌شدت کاهش پیدا می‌کرد. شرکت‌های بزرگ به‌خاطر اینکه بازار ایران را از دست ندهند خیلی‌هایشان آمدند در داخل، تولید تحت لیسانس را راه انداختند. با شرکت‌ها و کمپانی‌های قوی که ما در ایران کم هم نداشتیم.

کاری که انجام نشد، مبحث برون‌سپاری بود!

موضوعی که مغفول و ناتمام باقی ماند بحث برون‌سپاری کارها بود. صنعت دارو باید خصوصی‌سازی شود و راه ورود بخش خصوصی بیشتر از گذشته هموار گردد و سازمان‌های مختلف دولتی از جمله غذاودارو واقعا تسهیل‌گری را در دستور کارشان ببرند.

این حجم کار در سازمان غذاودارو؛ که با دانشگاه و همه با هم، کلا ۵ هزار نفر نیرو دارند؛ بسیار سنگین است. فکرش را بکنید سازمان باید به بیش از یک میلیون قلم انواع کالا، دارو و تجهیزات پزشکی، مواد غذایی، مکمل‌ها، آرایشی/ بهداشتی و… رسیدگی کند و همه این‌ها باید از این نهاد مجوز بگیرند! می‌بینید!؟ راهی نیست و باید از توان بخش خصوصی استفاده کرد و این بار سنگین و کمیت فزاینده را هم نباید کلا به دوش سازمان غذاودارو انداخت.

یا مثلاً دادن سرنوشت داروخانه‌ها (سال 1389 که من مدیرکل دارو بودم) به دست انجمن صنفی خودشان. محل داروخانه‌ای که می‌خواهد دیده شود یا مثلا تایید پروانه مسئول فنی و… را به خود انجمن داروسازان تفویض کردیم. آن موقع، طرف درخواست‌دهنده، خیلی معطل می‌شد تا بیایند و محلش را ببینند و بورکراسی طی شود و… ؛ آن تصمیم، سازمان غذاودارو را هم از موضع اتهام خارج کرد. اختلافی احتمالی هم اگر بود، رفت داخل خود صنف، که حلش ساده‌تر بود و…

حذف فواصل اصرار هیئت مقررات‌زدایی بود!

حذف محدوده و اعطای مجوز به داروخانه‌ها، کار من نبود، این یک تصمیم ملی بود؛ نه فقط در حوزه داروخانه‌ها، در همه حوزه‌ها، و هدفش هم ایجاد سهولت در کسب‌وکارها بود.

مجلس، هیئت مقررات‌زدایی، شورای رقابت، و حتی دیوان عدالت اداری، کمیسیون اصل ۹۰، همه و همه اصرار داشتند که چیزی با عنوان “فواصل” را نمی‌پذیرند. یعنی سیاست کلی مملکت بود. به همه دستگاه‌ها هم ابلاغ و اجرا شده بود. به‌ویژه در یک سری صنوف مثل داروسازها و داروخانه‌ها یا وکلا، که مجلس به‌صورت خاص نظر و اصرار قطعی داشتند و کوتاه نمی‌آمدند.

موضوعاتی مهم‌تر هم مطرح بود که با این دستور، همه می‌ریزند در تهران! که وزارت اقتصاد و هیئت مقررات زدایی می‌‌گفتند؛ نه، بازار خودش خودش را تنظیم می‌کند. گویا همین هم شد! سال ۱۴۰۰ که این آیین‌نامه ابلاغ شد بازار دارویی کشور 35 همت بود. سال گذشته شد ۱۸۵ همت؛ که تازه مکمل و آرایشی بهداشتی‌ها را هم شامل نمی‌شود، و فقط دارو.

بله! این موضوعی بود که همکاران داروسازم را خیلی معترض و نگران کرد، اما فقط زمان ابلاغ رسمی‌اش در دوره‌ی ما بود و دخلی آنچنان به شخص خود من و یا سلیقه و تفکرم نداشت.

به گواهی اسناد و مدارک بیمه، از اردیبهشت 1399 تا شهریور 1400 که کار من در سازمان به پایان رسید، داروخانه‌ام تعطیل بود؛ و بیمه‌های‌مان هم قطع شده بود، به‌خاطر اینکه بیش از ۶ ماه وقتی فرد نسخ را تحویل ندهد بیمه خود به خود تعلیق می‌شود و سهمیه‌هایمان قطع شده بود.

حرف آخر…

اگر این نگاه در مسئولان کلان کشوری ما ایجاد بشود که دارو را فقط به‌عنوان یک محلی برای تامین نیازهای داروهای مورد درخواست بیمه نبینند، این اتفاق می‌تواند صنعت داروی ما را، بین‌المللی کند و ما این ظرفیت و پتانسیل را داریم که صنعت داروی‌ کشورمان بین‌المللی بشود. هم تکنولوژی‌اش را داریم و هم متخصص‌اش را؛ و اگر زمینه‌‌ها فراهم شود، سرمایه‌اش هم به وفور مهیا می‌شود؛ سرمایه داخلی و هم سرمایه خارجی. من شک ندارم.

اگر نگاه‌ کشور به دارو، صرفا محدود به یک تدارکاتچی (تامین صرف دارو برای رفع نیازها) در کشور باشد، قطعا آینده خوبی نمی‌توانیم برایش متصور باشیم؛ ولی اگر با توجه به پتانسیل و ظرفیت‌هایی که دارد، موانع را از جلوی راهش برداریم یقیناً می‌تواند بیش از ارزی که در حال مصرف است، درآمد کسب کرده و ارزآوری کند.

شرکت‌های دارویی هم همین‌طورند. اگر نگاه‌شان تغییر کند، می‌شوند شرکت‌های سودآور و فعال و پویا، ولی اگر ما از آن‌ها بخواهیم فقط نقش تدارکاتچی ایفا کنند و با یک بخور و نمیر زنده و سرپا باشند، از همین حال و روزی که دارند، بهتر نخواهند شد!

/انتهای پیام/

مقالات مرتبط

ارسال نظر شما

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

محبوب ترین

نظرات اخیر

محمد رضا نیکخواه بهرامی بر تعرفه خدمات دارویی در سال ۱۴۰۴ اعلام شد
امیر علی بر اختیار یا الزام؟
علیرضا بر اختیار یا الزام؟
ارژنگ نجاتپور ثانی بر سه خبر از داروسازی امین
امیر سعیدی‌فر بر مجله «فن‌سالاران»، شماره ۸