گفتوگو با مهندس رضا عباسخان، مدیرعامل شرکت STB/
ورود:
مهندس رضا عباسخان را از آن سالهای همکاریاش با تیپیکو میشناسم و او را فردی منضبط و ارزشمند میدانم که هرگز در یک جا متوقف نشده و نمیشود و مدام در حال پیشرفت و سرک کشیدن به وادیهای جدید است. از زمان انتشار مجله فنسالاران همکار نویسنده مجله هم بوده و مجاورتی بیشتر برای ما و مخاطبان عزیزمان فراهم آورده است؛ که همینجا قدردانش هستیم. مطالبش پر از تجربههای ذیقیمت و کاربردی است و حالا که یک شرکت صادرات دارو برای ایران در تایلند تاسیس کرده، و میتواند تسهیلاتی برای مارکت کالاهای ایرانی (دارو) هم فراهم آورد، خواستیم که از تجربههای تازهاش برای ما هم بگوید. هر دوی ما به ایرانی بودنمان میبالیم و برای اعتلای این سرزمین است که سختیهای این مسیر پر فراز و نشیب را هموار و همساز میکنیم، و میگذریم…
سردبیر:
- از کجا شروع کنیم؟
از وضعیت نقدینگی شرکتها که خیلی خراب شده و واردات مواد اولیه دارویی را به چالش کشیده است.
- البته؛ به آن میرسیم! این صنف دارو در کشور ما، هنوز سر پا و صنعتی استراتژیک و مهم است و نباید اینقدر درگیر مسائل فرعی شود.
میگویند اگر شما یک قورباغه را یک دفعه در آب جوش بیندازید، نمیتواند تحمل بکند. ولی اگر کم کم حرارتش دهید، متوجه نمیشود، تقلایی هم نمیکند تا زمانی که کاملا پخته شود. البته قیاس معالفارق است، اما خب اندکی هم به وضعیت عمومی و صنعت ما شبیه است! بخشی مهم از افراد اصیل صنعت دارو امروز جایشان را به کسانی دادهاند که آنچنانکه باید، برای این صنعت دل نمیسوزانند! شاید بتوان گفت که یک انحصاری عجیب پیش آمده و عدهای به صنعت تزریق شدهاند که چندان دغدغهمند هم نیستند و دیگر، به هیچکس هم اجازه ورود نمیدهند و اگر کسی هم خواست حرفی بزند، فیالفور بایکوتش میکنند! این وضعیت بعید است یک وضع طبیعی باشد. این موقعیتها جوری شده که انگار برای عدهای همینکه در مصدر کاری هستند، کافی است و دیگر نیازی نمیبینند که حتی از کسی کمک بگیرند و…
- من البته فکر میکنم بعد از موج “یکسانسازی” که کشور را خیلی عقب برد و ایدهای بسیار مسموم و پرت بود، به یک مسیر و موجی نسبتا خوب چرخیدهایم و امیدوارانه باید نگاه کرد و باید کمک کرد تا انسانهای درست و متخصص سر کار بیایند و واقعا مثل آنسالها، باید بفهمیم و بدانیم که تخصص عین تعهد است و تعهد واقعی در تخصص است و نه اینکه هر آدم پرتی را به حکم نسبتها و داشتن بعضی از الهمانها سر کار بگذاریم و… و نتیجهاش بشود ویرانی یک صنف و… ؛ بگذریم. در چه رشتهای تحصیل کردهاید!؟
پس از اتمام دوره پیش دانشگاهی، در کنکور شرکت کردم اما در آن زمان و پیش از کنکور، اتفاقی برای پدرم افتاد که مسیر زندگی را برایم عوض کرد؛ اتفاقا همه هم بهعنوان یک آدم باهوش به من نگاه میکردند…
پدرم مسئول پروژهای در اداره برق بود و قرار بود که وزیر برای افتتاح یک پروژه مسکونی بزرگ بیاید در منطقه خلیج فارس تهران. پدر با کمربند بالای دکل میرود برای چک نهایی یک ترانس؛ و در اوج بدشانسی کمربند در ۱۲ متری باز میشود و ایشان از بالای دکل به پایین میافتد، آسیبهای جدی میبیند و زمینگیر میشود و منم چون تنها پسر خانواده بودم، مسئولیتهای او بر دوشم میافتد و ترک تحصیل و رفتن به سربازی و…
- پس بعد از سربازی، دوباره به دانشگاه وارد شدید؟
بله نگذاشتم پشتم باد بخورد،کنکور دادم و در سال1381 وارد دانشگاه شده و در رشته کامپیوتر (دانشگاه علم و صنعت اراک) مشغول به تحصیل شدم.
راستش دریافته بودم که نباید متوقف شد و باید آهسته و رو به جلو حرکت کرد. زندگی دقیقاً “مسیر” است و من دریافتم که باید زندگی کرد و از مسیر لذت برد. من متولد 1359 هستم. ولی الان فکر میکنم که به اندازه یک مرد ۷۰ ساله صاحب تجربه شدهام و از بس اتفاقات عجیب سر راه زندگی دیدهام، تجربهای بیشتر از تجربیات پدرم دارم. هر روزی که از خواب بیدار میشوم، احساس میکنم که آن روز مهمترین روز زندگیام است و سعی میکنم تمام انرژیهای منفی را نادیده بگیرم. من میدانم که باید انسانی مفید برای خودم و برای محیط اطرافم باشم و معنای زندگیام را کشف کنم و اینها همه بهخاطر همان بار سنگینی است که بعد از آن اتفاق برای پدرم افتاد، و در من جوانه زد و رشد کرد و به اصطلاح به وجودم “ساخت” داد.
- با این روحیه جالب، چهطوری در بعضی از این شرکتهای خصولتی دوام آوردید!؟
ببینید! در این شرکتهای دارویی مورد نظر شما همیشه با هر تغییری در بالادست، یک سری آدم با مدیر ارشد جابهجا میشوند. ماشالله خستگی هم در کارشان نیست و لاینقطع چندین سال است که روال بر همین منوال میچرخد! من اگر یک زمانی وارد سازمانی شدم، بله، آن آدم من را وارد تیمش کرد، اما من هرگز با تیم طرف مربوطه تعریف نشدم و نمیشوم، آدم “فرد” نبوده و نیستم، کارمند آن سازمان و وفادار به اصل و اساس سازمان و شرکتم بودم، و اینطوری عمل کردهام. بنابراین هرگز سایه کسی بر سرم نیفتاد و هیچ وقت با هیچ مدیری از شرکتی به شرکت دیگر نرفتم. یاد گرفتم صادقانه کار کنم و وفادار به اصول باشم.
- طبعا بعد از دانشگاه وارد بازار کار شدید، کجاها بودید؟ چون تا جایی که یادم هست بیش از حدود یک دهه در صنعت سابقه دارید.
بله، سال 1383 بعد از فارغالتحصیلی، به وزارت صنایع (زمان آقای جهانگیری) رفته و استخدام شدم. پشتیبانی کامپیوترهای وزارت صمت با من بود، و در مدتی خیلی کوتاه بهخاطر عملکردم، سرپرستی گروه را به من دادند.
همان دوران، ازدواج کردم تا زودتر زندگیام را شکل دهم. بههمین علت بهصورت کاملا اتفاقی وارد یک ازدواج سیاسی شدم! بیتعارف، یک جوان ۲۳ سالهی جاهطلبی بودم که برای این بخش دوم، هیچ ایده و برنامهای هم نداشت! ذاتا نمیتوانستم قاطی آنها شوم. مصداقی از ماجرای آب و روغن بودیم، حل نمیشدیم. طمعکار نبودم، از رانت سیاسی هم استفاده نکردم و داشتم یک مسیر عادی را طی میکردم. بهواسطه این ازدواج (و نسبت خانوادگی) با مدیران ارشد یک شرکت آشنا شدم که در کار واردات قطعات الکترونیکی مخابراتی در امارات بودند. به من هم اعتماد کردند و من رفتم امارات. در اندک زمانی، به همه قسمتهای شرکت مسلط شدم، اولش حتی انگلیسی هم نمیدانستم، اما 6 سال آنجا بودیم و بهرغم سختیهای اولش، بهخاطر اینکه حس میکردم کارم آیندهدار است، ازدواجم را سامان بخشیدم و از سال سوم، همسرم را هم به آنجا بردم و…
- آنها دقیقا چه میکردند!؟
شرکتی بود که کار خرید قطعات الکترونیکی و مخابراتی را انجام میداد، از سراسر دنیا خرید کرده و از امارات به ایران میفرستادند. آن موقع هنوز ایران بهشکل گستردهی بعدش، تحریم نبود، اما خب آمریکا هم به ایران چیزی نمیفروخت و این تکنولوژی در دستش بود و… ؛ من آنجا بود که علاقهمند به کار بازرگانی شدم. بهصورت عملی در جایی قرار گرفتم که مجبور بودم آزمون و خطاهایش را هم تجربه کرده و پشت سر بگذارم. اما درست وسط کار مجبور شدیم به ایران برگردیم! آقای احمدینژاد، رئیسجمهور شد و داستان “تحریمها، کاغذ پارهای بیش نیستند!”، پیش آمد و متعاقبا خزانهداری آمریکا در گمرکات امارات یک دفتر باز کرد که کارش رصد کالاهایی بود که به ایران میرفت؛ و تمام! سرنوشت میلیونها نفر تغییر کرد، ایضا من و خانوادهام!
من آنجا تقریباً جای سه نفر کار میکردم. از 7.5 صبح بیرون میآمدم و نیمهشب به خانه برمیگشتم. خانه مستقل هم نداشتم و ادامه زندگی، رفته رفته خیلی دشوار شده بود. از آن شرکت بیرون آمدم تا مستقلا برای خودم یک دفتر کوچک دایر کنم؛ اما نشد و سال 88 به ایران برگشتیم!
- خانواده همسرت کمکی نکردند!؟
راستش! کلا در طول زندگیام، اهل این نبودهام که بخواهم از رانت کسی استفاده کنم؛ لذا در سیستم دولتی هم نرفتم. یک سال در شرکت تبلیغاتی یکی از دوستان پدر همسرم مشغول شدم و بعد دیدم که این کار، به درد من نمیخورد. بعدش یک شرکتی بود بهنام پارس امسیاس، که رفتم و رزومه دادم برای کار بازرگانی بینالمللیشان. شرکت تولیدکنندهی کپسول مخازن گاز (سیانجی) برای ماشینها بود. جذب شده و شروع کردم، اما بعد از دو سال با تصمیمات خلق الساعه ، ناگهان دفترشان را از تهران به اصفهان انتقال دادند و بهقول معروف، نشد که بشود؛ از این واگن هم پیاده شدم!
- کار آدم سخت میشود که مدام از این کار به آن کار شیفت کند!
دقیقا! تازه، سال 1392 از همسرم هم جدا شدم! شرایط زندگیام اصلا خوب نبود، و داشتم در چالشها غرق میشدم که برادر یکی از دوستانم در شرکتی که واردات برنج داشت، بهعنوان یک کارشناس ساده با پذیرفتن حداقل حقوق قانون کار (یک میلیون و 200 هزار تومان) دعوت به کارم کرد و منم پذیرفتم. اطرافیانم داشتند شاخ درمیآوردند که از چه ظرفیتی به چه سطحی رسیدهام! اما من، خیر را در آن زمان، در همین تصمیم میدیدم و جالب آنکه همین کار ساده هم شد نقطه عطف مسیرهایم. چون در این شرکت بود که با سازمان غذا و دارو آشنایی پیدا کردم و…
- یعنی این همانا سرآغاز ورودتان به صنعت شد؟
بله! مدت کمی آنجا بودم و همزمان، البته وارد تحریمهای گسترده سازمان ملل هم شدیم و با عنایت به تجربههایی که کسب کرده بودم، دیدم بهترین جایی که میتوان وارد شد و کار کرد، صنعت دارو است. فکر کردم که لابد غذا و دارو باید از حاشیهای امن برخوردار باشد و… ؛ زد و همان روزها، یکی از دوستانم من را به شرکت پارسدارو معرفی کرد و در پست رئیس بازرگانی خارجی پذیرفته و مشغول بهکار شدم (البته، در زمان مدیرعاملی آقای دکتر امجدی در سال 1393 مصاحبه دادم، و یک ماه بعد، مدیرعامل تغییر کرد!) من در بدو ورود آقای دکتر نقدی (بهعنوان مدیرعامل جدید پارسدارو) و همزمان با انتصاب ایشان بود که کارم را شروع کردم.
- با این تنوع کاری، به صنعت دارو چه نگاهی داشتید و بعد چه نگاهی پیدا کردید؟!
صنعتی بزرگ، که چون دهکدهای کوچک بود! آدمها اگر همدیگر را در این یکی شرکت نبینند، حتما در شرکت بعدی خواهند دید! آدم متخصص کم نیست؛ اما متخصصی که در این صنعت بایستد و کار کند، کم است! شاید برای همین است که اینهمه جابهجایی در این صنعت میبینیم! آدمها مثل تبدیل انرژی از جایی به جایی دیگر انتقال پیدا میکنند و مدام در شرکتها میچرخند! رزومهها را که ببینید اغلب پر و پیمان است! اما من هیچ موقع به فکر این نبودم که کارمند بمانم و درجا بزنم! وگرنه هنوز در قسمت بازرگانی خارجی پارسدارو مانده بودم و کار میکردم و لابد به فکر بازنشستگی هم افتاده بودم!
سه سال در پارسدارو بودم و در نهایت بهدلیل اختلاف سلیقه با مدیران وقت، تصمیم به ترک پارسدارو گرفتم. آقای دکتر نقدی را خیلی دوست دارم چون واقعا در پارسدارو به من کمک کرد تا بتوانم در صنعت جا بیافتم. بعد از آنهم رفتم و مدیر بازرگانی شرکت توفیقدارو شدم. یک سالی در توفیقدارو بودم. آنجا هم باز یک سری اتفاقات افتاد که من زیر بار بعضیهایش نرفتم. در این شرکتها آدم حتما باید سلامتش را حفظ و اثبات کند تا از یک اشتباه احتمالی کوچک، برایت مزنگ کوک نکنند و بدین ترتیب، وارد چرخه تخلفات نکنند. یاد شعر پروین اعتصامی میافتم که سروده بود:
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت/ مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
- بعدش رفتید شهیدقاضی، سال 97 بود، چون قبلش با هم نمایشگاه “سلامت” آستانه (قزاقستان) بودیم، تاریخش یادم مانده!
بله دقیقا. در شهیدقاضی هم با مشکل روبهرو شدم آخر! من عذر یک نفر را بهدلیل تخلف انضباطی از شرکت خواسته بودم که بعدش فهمیدم طرف، وابستهی یکی از نمایندگان مجلس است! این آدم رفته بود و یک سری پرونده برای من ساخته بود! بعدش بهجای پشتیبانی از پیشگیری از تخلف، مدام به من فشار میآوردند که کوتاه بیا، طرف آشنای کلفت دارد! راستش اصلا جای کوتاه آمدن نداشت! از آنطرف، وضعیت شرکت در تامین مواد و ملزومات هم چندان که باید، خوب نبود! من هر جا که وارد شوم، ماموریتم را تعریف میکنم و اینجا باید منابعی بیشتر را اضافه، و روی قیمت تمامشدهی محصولات هم پایفشاری میکردیم؛ و این ممکن بود منافع نامحسوس کسانی را به خطر بیاندازد، و ناراحتشان کند! جالب آنکه اتفاقا نفراتی هم بودند که بر علیه روش پیشنهادی من؛ سمپاشی هم میکردند! درک نمیکردم تا…
- چرا؟ چه توصیهای کرده بودید که مخالفت میشد!؟
قبل از ورود من، شرکت از دو الی سه منبع خرید میکرد! این داستان علاوه بر ایجاد احتمالی رانت شخصی، حیاتوممات شرکت را هم دچار تزلزل میکرد! قشنگ نبود که سرنوشت بزرگترین شرکت تولیدکننده سرم در کشور، در دست چند شرکت بازرگانی بیافتد. حرف من این بود.
من میگویم ضعف بدنه بازرگانی شرکتها دقیقا در همین محدودیت حساسیتآفرین است! شرکتها چابک نیستند، زیرا دنبال دردسر هم نیستند! نزدیکترین پیشنهاد را، روی هر قیمتی که باشد میپذیرند! فقط میخواهند ماده اولیه بیاید و تولید ادامه یابد. رفتن به دنبال یک منبع جدید را تابو میدانند!
من اما معتقد بودم؛ آقا جان! برای پولی که میپردازی حساسیت به خرج بده، هم کیفیت را در نظر بگیر، هم قیمت را پایین بیاور. وقتی میتوان چنین کاری کرد، چرا باید گران خرید و وابستگی نامعقول بهوجود آورد!؟ آن زمان یک تاجر خیلی خیلی دندانگردی داشتیم، که رسما شرکت را مونوپل خودش کرده بود! حتی به من تلفن میزد و تهدید میکرد که میآید و از هیئت مدیره میخواهد که منرا عوض کنند! معلوم بود که اینجا شاید حرف او پیش برود و برای یکی مثل من هم پرونده بسازند، اما من اصرار داشتم که در حد توان از انحصار و حرف بیربط پیشگیری کنم.
بهنظر من، هیچ سیستمی نباید به فرد وابسته باشد. مدیر ارشد سازمان باید طوری رفتار و برخورد کند که شرکت، سیستممحور شود، نه فردمحور. قاعدتا باید آدمهای مضر را کنار گذاشت و آدمهایی که مفید هستند، وارد کرد. در شهیدقاضی من در حدی که در بضاعتم بود به سمت اجرای ماموریتم رفتم و راه گشودم و فکر کردم که باید با تمام توان در خدمت سیستم بود و هزینهاش را هم پرداختم… ؛ که بگذریم!
- مقصدی بعدیتان شرکت ارسطو بود؟
بله! اواخر سال 99 به ارسطو (یکی از شرکتهای هلدینگ خصوصی اوه سینا)، که شرکت تولیدکننده مواد اولیه دارویی بود، رفتم. ارسطو، شرکتی کوچک با ظرفیتهایی محدود بود. اما واقعا آدمهایی درجه یک در آن کار میکردند و میکنند. آنها از منظر علم شیمی و اساسا درجه علمی، دانشمندند.
مدت حضورم در این مجموعه، کوتاه بود و از طریق یک آگهی در “ایران تلنت”، برای مدیریت بازرگانی شرکت تولیددارو اقدام کردم و درست شد، رفتم مصاحبه دادم و گفتند؛ بیا و مشغول شو.
- در واقع از یک گروه دارویی (تیپیکو) راهی یک گروه دیگر دارویی شدید؛ برکت.
بله مثل فوتبالیستها! اما من دوست نداشتم تهنشین شوم؛ دیدم چرخه تقریبا شبیه همان چرخهی شرکتهای قبلی است! آنجا هم به دلیل تعدد انتصاباتی که انجام میشد، جابهجاییها، زیاد و کلافهکننده بود! کلا یک سال (1401) در تولیددارو بودم؛ و راستش همانجا، آن تصمیم عاجل را گرفتم. باید میتوانستم بلافصل کمکی به صنعت بکنم و خیلی هم در قید تصمیمات دیگران نباشم. فقط بهخاطر مارکت و بیزینس نبود که تصمیم تاسیس یک شرکت مستقل را گرفتم، من باید آن کار خوب را میکردم.
وقتی میدیدم که شرکتهای خارجی یک نفر ایرانی را استخدام میکنند تا نمایندهشان باشد و برایشان کار کند، بیآنکه دفتری تاسیس کرده باشند. همواره اذیت میشدم! آنها یک انحصاری را برای خودشان ایجاد میکردند و دیگر اجازه نمیدادند که شرکتها از یک منبع دیگر بتوانند با قیمتی بهتر خرید کنند! باید یک روزنهای باز میشد. یک مزیت و اساسا حق انتخاب…
- که رفتید و شرکت STB را در تایلند ثبت و افتتاح کردید.
من همه جوانب را مطالعه کردم و در نظر گرفتم، از امارات و چین و هند گرفته تا ترکیه و اروپا و سایر کشورهای آسیایی، تا رسیدم به تایلند. ببینید! در مبحث صادرات، این فقط کشورهای اطراف ایران هستند که بهرهمند میشوند؛ و خیلی بهندرت صادرات به کشورهای دور دست اتفاق میافتد بهویژه در حوزه دارو. همچنین اینکه میگویند دارو تحریم نیست درست است، بله، مواد اولیه دارو تحریم نیست؛ ولی در انتقال پول که تحریم هستیم. ما رسما نمیتوانیم انتقال پول انجام بدهیم و تحریمی بالاتر از این نیست.
تایلند، دقیقترین انتخابی بود که انجام شد، تقریبا هیچکدام از مشکلات کشورهای یادشده را نداشت و من با اطمینان و در روز 23 ژانویه سال 2023 رفتم و شرکتم را ثبت کرده و فعالیتم را شروع کردم. سفارت ایران در تایلند هم خیلی زیاد به ما کمک کرد. تا به الان هم، اصلا شرکتی نیامده بود که بخواهد در زمینه دارو فعالیت بکند و خدا را شکر امروز دیگر همه چیز روی غلتک افتاده است.
- داستان صادرات دارو، خب پیچیدگیهای خودش را دارد، چرا شرکتهای ایرانی آنطور که بایدوشاید…
عرض میکنم. اول بگویم که برای یافتن راههایی جهت وارد شدن به سیستم دارویی تایلند، خیلی زیاد از سفیر محترم ایران (که مجله فنسالاران هم گفتوگوی ایشان را منتشر کرد) کمک گرفتیم. یک تیمی هم تشکیل دادیم و با تمام وجود کارها را پیش بردیم و الان به یک درجه پر اهمیت از “اعتماد” ، “شناخت” و “اطمینان” رسیدهایم که حتی فکرش را هم نمیکردیم. سرعتمان خیلی خوب و زیاد بود و در فاصله 15 ماه کاملا جا افتادهایم.
و اما در خصوص سوالتان؛ چند چیز پراکنده را میگویم که فکر کنم همه جای دنیا هم همین باشد و بعد تمایزها را. ببینید! یک پروتکل مهم وجود دارد که همهی داروها باید در جایی ثبت شوند بهدلیل اینکه مستقیم با سلامت مردم در ارتباط هستند. همیشه مدارک دارویی خیلی مهماند. شما خودتان خوب میدانید که خیلی از شرکتهای ما، اساسا ثبات مدیریتی ندارند، اغلب محافظهکارند، و بهجای صورت دادن به کارهای سازنده و زیرساختی، خبرهای رکوردسازی مقطعی را میپسندند و منتشر میکنند تا جای مدیرعامل محترم سیو شود! اینها اصلا به فکر صادرات محصولاتشان نیستند، بهرغم اینکه الان اتفاقا صادرات شاید بتواند گرهگشای کارها شود. چون به فکرش نیستند، به فکر تهیه و تکمیل مدارکی که برای ثبت کردن یک دارو در هر جای دنیا لازم هست هم نیستند!
شما ببینید که رقبای ما، شرکتهای ترکی و هندی چقدر از ما جلو افتادهاند! در همه جای دنیا راحت میتوانند بروند و کارشان را انجام بدهند. این موضوع واقعا ربطی هم به تحریم ندارد. این ربط به ما و مدیریت ما دارد که همواره با سهلانگاریهای ذاتی خودمان زندگی میکنیم؛ و از خلال همه موضوعات مرتبط و غیر مرتبط، برای صادرات محصولاتمان هم قدمهایی درست برنمیداریم!
- الان شرایط در این جغرافیایی که هستید چگونه است؟
تایلند همانند ایران عضو گروه پیکس است. یعنی سازمانهای غذا و داروی همهی کشورهایی که عضو آن گروهاند، همدیگر را قبول دارند. بنابراین الزام اینکه خط تولیدی شرکتهای ما گواهی US.FDA یا CEP اروپایی داشته باشد که حتما تایید کند، برداشته شده است؛ و این خیلی مهم است.
ولی یک سری مدارک هست که همه جا بهصورت ملزوم لازمش دارند. اکثر شرکتهای ما در این قضیه ضعف دارند و نمیتوانند فراهم کنند. اغلب شرکتهای ما در این قضیه ضعف دارند و نمیتوانند مدارک را فراهم کنند. وگرنه داروهای ایرانی تفاوت قیمتی معناداری دارند که در قیاس با کیفیت دارویی، و در مقایسه با محصولات دارویی کشورهای دیگر، میتوانند بازار رقابتی قدرتمندی را ایجاد کنند.
مثلا یکی از شرکتهای ایرانی که روی این قضیه خیلی کار کرده و با همان اسم اصلیاش آمده؛ سیناژن است. در تایلند نمایندگیاش را دایر کرده و بیشتر هم ترجیحشان این بوده که با شرکتهای بومی آنجا کار کنند. ما هم بیشتر سعی کردیم زمینه را، برای صادرات داروهای فینیش پروداکت از ایران به تایلند فراهم کنیم و با چند شرکت داخلی هم مذاکراتی صورت دادهایم و مدیران عاملشان واقعا همکاریهای خیلی خوبی کردهاند؛ مثل شرکت ابوریحان.
- احتمالا تعداد این شرکتها رفته رفته زیاد شود…
طبعا. خیلی از شرکتها هنوز گواهی GMP را بهروز نکردهاند. باید بروند، درخواست بدهند، و بهروز بگیرند تا بتوانند کار صادراتی انجام دهند. واقعا مشکل ما فقط مدارک است. مدارکی که برای رجیستری و ثبت شدن دارو در سازمانهای غذاداروی آن کشورها نیاز دارند. مثل تستهای بایکو والانسی، یا گواهی GMP که، خود وزارت بهداشت ایران تایید کرده باشد.
سندیکاهای دارویی کشور هم میتوانند شرکتها را به استفاده از ظرفیتهای موجود تشویق کنند و در ارتقای سطح کیفی تولیدات و شرکتها، واقعا نقشی را ایفا کنند و بگویند که اصرار بر رعایت برخی الزامات طبیعی و استانداردها در زمینه دارو، خودش ظرفیتآفرین است و ما اگر میخواهیم از حصار محصور دارو در آئیم، باید به سمت رعایت الزامات و پروتکلهای جهانی برویم و صنعت بتواند بهتر از قبل نفس بکشد.
اگر هم سندیکاها حمایت و تشویق نکنند، مشکلی نخواهد بود، ما با آن شرکتها که بهروز و پای کار هستند، کار خودمان را پیش میبریم. به هر حال صادرات دارو یک رخداد جذابی برای شرکتها هست و آنها حتی باید مشتاقتر از خود ما باشند.
- شما دقیقا آنجا چه کاری کردید که امتیاز بهحساب میآید!؟ ضمنا یک موضوع واردات هم داشتید انگار…
بله. دو مسیر صادرات دارو از ایران و واردات مواد اولیه از سراسر دنیا را هموار کردهایم. در یک کلام؛ ما توانستیم واسطهها را حذف کنیم؛ و ما مسئولیتی بیشتر را قبول کرده و بر دوش کشیدیم. به اذعان تمام شرکتهایی که با ما کار میکنند، همکاری با STB کاملا بهصرفه و خیلی رقابتی بوده است.
متاسفانه این قضیه تحریمها طوری شده که کشورهای خارجی این داستان را فهمیدهاند و هر بلایی که میخواهند سر ما میآورند! با استفاده از نفرات نفوذی که در ایران دارند، مونوپل میکنند و در شرایط سایه و نوعی مخفیکاریها، شرکتها را در اضطرار نگاه میدارند و… و یک نوع بیتفاوتی هم در کیفیت محصولاتی که ارائه میدهند وجود دارد! برای آنها شاید فرقی نکند که این چیزها تا چه حد اهمیت دارد؛ و اما برای من ایرانی، که دلم با وطنم هست دارد، خیلی اهمیت دارد. من میخواهم همیشه سایههای درختان سرزمینم بالای سرمان باشد و مردم ما در بهترین شرایط خود زندگی کنند. اکنون هم ما مورد اعتماد و وثوق شرکتها، در خارج از ایران هستیم و این قابل اثبات است.
از آن طرف هم بعضی از شرکتها هستند که به دلیل محدودیتهای پولی، نمیتوانند تجهیزات و نیازهای خودشان را تهیه کنند. ما از هر جای دنیا میتوانیم این کار را انجام بدهیم. دریافتیهایمان هم فکر میکنم قریب به چهل تا پنجاه درصد زیر شرکتهای خارجی است. چون آنها برای گرفتن نفعی بیشتر از وضعیت ایران استفاده یا سو استفاده میکنند، اما ما اینجوری نیستیم. من ده سال در صنعت داروی کشورم فعال بودهام و گاهی برای کم کردن مبالغی از خریدهای خارجی (و گاهی مشکوک) و از بین بردن یک انحصار قلابی، آنچنان جنگیدهام که منجر به اختلاف و از دست دادن کارم شدهام! امروز از صمیم دلم دوست دارم که کمک کنم به شرکتها برای اینکه مشکلاتشان حل بشود. تا الان هم هیچ شرکتی نبوده که با ما کار کرده باشد و بگوید قیمتهاتان بالا بوده است، یا در کیفیت ضعف داشتهاید.
- این داستان خریدهای مشکوک را فکر کنم بیشتر Wholesaler)) هولسلرها دامن میزنند!
بله، دقیقا. یک چیزی در چین وجود دارد به نام هولسلرها؛ فروشندههای عمدهای که مواد را از کارخانهها میخرند، در انبارهایشان دپو میکنند و… ؛ دلالها و واسطهکارها هم، این وسط میروند از هولسلرها خرید میکنند نه از آن شرکت اصلی؛ و بعد هم میآیند از شرکتی قیمت میگیرند که مواد را در انبارش دپو و ذخیره کرده است و معلوم هم نیست که اینها را دست کاری کرده باشد یا نه! یا اساسا کیفیت همان کیفیت اصلی باشد یا نه! اینکه شما مطمئن باشید این جنسی که میخرید لیبلاش با جنسی دیگر عوض یا جابهجا نشده باشد، خب خیلی مهم است. اگر شما خرید کنید و لیبل شرکتی دیگر را روی محصول بزنند و تحویل دهند، شما که دستت به جایی بند نیست! تعهدی هم نسبت به این مسائل ندارند. ولی ما در شرکتمان با دلیل و سند و مدرک به همه شرکتهایی که با ما کار میکنند، نشان میدهیم که مستقیما از تولیدکننده خرید کرده و تحویل میدهیم و اهل هولسلرها و رفتارهای مشکوک هم نیستیم.
* ممنونم و خیلی از همکلامی با شما و از صداقت گفتارتان لذت بردم، حرف پایانی…
من ایرانیام و به آن افتخار میکنم و به اعتلای محصولات ایرانی هم بسیار اهمیت میدهم. به چشم خودم دیدهام که کارگرها و کارمندان شرکتهامان چه جوری و با چه عشقی کار میکنند. حفظ حقوق کارگر ایرانی همیشه برایم در اولویت بوده است، و در کنار منافع خودم، در نظر میگیرم که چه کسی بودهام، هستم و چه باید بکنم که این سرزمین با همین نیروی ارزشمند کارش ببالد و رشد کند و مفتخر باشد. من اینجوری کار کرده و میاندیشم؛ بیتعارف. دوست دارم محصولی که ما تولید میکنیم قابل رقابت با سایر کشورها باشد و من ایرانی در هر کسوتی که هستم، سرم را بالا بگیرم و بگویم این آن چیزی است که از ایران انتظار دارید؛ افتخار و سربلندی و کیفیت.
آرزو میکنم مدیران ما هم اولویت بدهند به محصولات خود و صادرات؛ و روی تکمیل مدارک وقت بگذارند. یک کارگروه در شرکتها ایجاد کنند و همان قدر که تولید برایشان مهم است، به هموارسازی صادرات و تهیه مدارک هم اهمیت بدهند. یکی از راههای برونرفت از وضعیت شکننده مالی صنعت دارو در ایران، همین صادرات است و ما میکوشیم در آنجا کارها را جوری پیش ببریم که مفید به فایده شرکتهای ارزشمند کشورمان باشیم.
/انتهای پیام/