جمعه 5 بهمن 1403
spot_imgspot_img
Tehran
scattered clouds
4.8 ° C
5 °
4.8 °
32 %
2.1kmh
40 %
پنج‌شنبه
5 °
جمعه
8 °
شنبه
9 °
یکشنبه
10 °
دوشنبه
8 °
صفحه اصلیخبر اولخودم را مدیون استادان بزرگ داروسازی کشور می‌دانم

خودم را مدیون استادان بزرگ داروسازی کشور می‌دانم

گفت‌وگوی ویژه فن‌سالاران با دکتر امیرحسین حاجی‌میری/

 

ورود:

دکتر امیرحسین حاجی‌میری را باید از نزدیک ببینید و بشناسید تا “تشخص” را معنا کنید.

ما یک دوره‌ی کوتاه همکار بودیم و در یک بعدازظهر ویژه بهاری در محوطه ورودی یکی از شرکت‌های بزرگ دارویی کشور بود که با هم درباره اوضاع جاری حرف می‌زدیم و تماشایی از روزگار در حال اتفاق پیشاروی‌مان بود…!

آن‌جا من یاد صحنه‌ی پایانی فیلم درجه یک کازابلانکا افتادم که ریک (همفری بوگارت) به سروان رنو (کلود رینس) می‌گفت؛ این تازه سرآغاز یک دوستی طولانی است…؛ حسی خوب داشت که از آن تماشای عجیب (و به‌قول فیلم صبحانه با زرافه‌ها؛ دارک!)، چنین لطفی شاعرانه بیرون بزند و جمله محشر تاریخ سینما را مرور کنیم آن‌هم درست در محوطه ورودی یک شرکت بزرگ دارویی کشور.

یک سال بعد که داستان هر دوی ما چرخیده بود و به مسیر‌هایی جدید می‌رفتیم…، دکتر حاجی‌میری به درخواست‌مان لبیک گفت و آمد و شد همکار ما، یعنی همکار نازنین یک مجله نوپای دارویی؛ فن‌سالاران؛ دمش گرم. معلوم شد که اصلا اهل حساب‌وکتاب و چرتکه انداختن نیست، هر شماره در نظمی بسیار حیرت‌انگیز با مقالات خودش ستون و پایه فن‌سالاران را تقویت کرد بی‌آن‌که حتی یک‌بار چیزی از کسی مطالبه کند. آدم حسابی به مفهوم دقیق کلمه است. یک آکادمیسین، داروساز خوش‌فکر، دست به قلم و…، و حالا هم که در یک مسئولیت تازه است. ما دعایش می‌کنیم. انسان با افق و فردانگری است، که می‌کوشد امروز را از پیرایه‌های هیچ بزداید، و به شعاع خود مسئولیت‌طلبی را گسترش دهد و در دستان بچه‌های فردا، نور و روشنا را می‌بیند…

این گفت‌وگو قبل از پذیرش رسمی مسئولیت جدید ایشان در سازمان غذاودارو (اوایل آذر 1403) انجام شده است و با کسب اجازه از دکتر و با حذف سوال‌های ما درج می‌شود.

با احترام، سردبیر


دکتر حاجی‌میری: اسم کوچک شناسنامه‌ای‌ام سیدحسین است و متولد اسفند سال 1367 قزوین هستم. به دلیل چند تقارن و تداخل تاریخی از همان زمان تولد، من را امیرحسین صدا کردند و این اسم بر روی من باقی ماند.

پدرم مهندس مکانیک، استاد بازنشسته دانشگاه و مادرم کارشناس ادبیات فارسی هستند. الان هر دو مشغول به کار آزاد هستند. یک خواهر یک سال بزرگتر از خودم دارم که ایشان دکترای میکروبیولوژی دارند.

***

 آن روزها به واسطه همزمانی تحصیل دانشگاهی مادرم با دوران شروع تحصیل من در مدرسه، ادبیات فارسی بخشی جدایی ناپذیر از زندگی من بود. خاطرم هست واحدهای درسی حافظ شناسی یک و دو و سعدی (به‌ویژه گلستان) را که مادرم می‌خواند من هم همراهی‌اش می‌کردم. سعادتمندم که عرض می‌کنم به‌طور ویژه، سعدی در شکل‌گیری جهان بینی من نقشی مهم ایفا کرده است.

***

همسرم هم داروساز است در انسیتو کانسر بیمارستان امام خمینی مشغول به‌کار به‌عنوان داروساز انکولوژی، و یک فرزند دختر هم داریم به نام دلیار که کلاس اولی هست.

***

پدر‌بزرگ پدری ما آن قدیم‌ها، مغازه عطاری و خواروبار فروشی داشتند و چون قدیم‌تر تجارت کتیرا هم می‌کردند (در سال‌های دور، طایفه‌ی ما را در قزوین با لقب کتیرایی می‌شناختند) من در کودکی زیاد به مغازه شگفت‌انگیز پر از قوطی‌های عطاری ایشان می‌رفتم که فکر می‌کنم حداقل در شکل‌گیری ناخودآگاه علاقه‌ام به داروسازی بی‌اثر نبوده باشد. ولی مسیر اصلی من به سمت داروسازی را پسرعمویم هموار کرد که 5 سال از من بزرگتر است و همیشه جای برادر بزرگ را بریم پر کرده است؛ حامد.

او حاجی‌میریِ senior در داروسازی، ورودی 1380 دانشگاه تهران است، چه در دانشجویی و چه در دوران حرفه‌ای پس از دانشجویی از افراد فعال و بسیار اثرگذار بوده و در دوره دانشجویی نقشی پررنگ برای رشد و شکل‌گیری دیدگاه‌های من در این حرفه‌ ایفا کرده است.

***

من سال 85 کنکور دادم. بعد اعلام نتایج، چهار گزینه برای انتخاب رشته داشتم: داروسازی سراسری تهران، دندانپزشکی آزاد تهران، مهندسی عمران آزاد قزوین و آن سال طبق ضابطه‌‌ای که دولت ابلاغ کرده بود، سازمان سنجش اولین انتخاب محل سکونت را هم اعلام می‌کرد که پزشکی سراسری قزوین بود. در خانواده، هر کس به سلیقه و مصلحت خود، یکی از گزینه‌ها را پیشنهاد می‌داد، ولی در نهایت با مشورتی که با پسرعمویم داشتم مطمئن شدم که داروسازی بهترین گزینه منطبق با روحیات و خواسته من خواهد بود. بنابراین…

***

دانشجوی بسیار فعالی در دانشکده بودم. از انتشار نشریات دانشجویی و سه سال مسئولیت در شورای صنفی دانشکده بگیرید تا دبیر اجرایی سمینار دانشجویان داروسازی و عضویت در نهادها و انجمن‌های علمی، صنفی یا پژوهشی دانشجویی.

دید من در کل دوره دانشجویی این بود که باید فراتر از صد تا دویست صفحه پایان نامه، و یادگاری‌هایی در دانشکده باقی بگذارم و فکر می‌کنم که همین طور هم شد. بعدتر در دوره PhD هر کاری را هم که نیمه تمام باقی مانده بود، انجام دادم.

در آخرین روزهای دانشجویی در دوره عمومی، دغدغه‌ای داشتم که ای کاش یک سری چیزها را وقتی سال اول بودم، می‌دانستم. مطرح کردن این دغدغه با دو تن از استادان وقت دانشکده (دکتر خیرالله غلامی و دکتر محمدرضا جوادی) منجر به شکل‌گیری دوره کوتاه مدت “داروساز هفت ستاره” شد. دوره‌ای که اولین بار سال 91 برگزار شد و تا الان 12 دوره برای دانشجویان داروسازی سراسر ایران تکرار شده و بیش از 1000 دانشجوی داروسازی در این مدل آموزشی شرکت کرده‌اند. هدف داروساز هفت ستاره، همیشه این بوده که دانشجویان داروسازی را از سال اول برای بهره برداری از فرصت‌های تاثیرگذاری در دوره تحصیل آماده کند تا بتوانند چراغ خود را برافروزند.

***

من خودم را مدیون یک به یک استادانی می‌دانم که در دانشکده داروسازی فرصت شاگردی ایشان را داشتم.

از پیش‌کسوتان فقید داروسازی، دکتر حسن فرسام، که در یک سطح ویژه برای من همیشه منبع الهام بوده‌اند، ویژه باید نام ببرم. دکتر فرسام ستاره دنباله‌دار درخشان آسمان داروسازی، نماد یک داروساز اثرگذار بودند که در دوره زندگی پربرکت‌شان برای داروسازی واقعا همه کار کردند. تخصص ایشان شیمی دارویی بود، ولی در بخش‌های مختلف داروسازی از خودشان یادگاری‌های گران‌سنگی باقی گذاشتند.

من خیلی خوش شانس بودم که با ایشان کلاس داشتم، آن هم چه کلاس مبارکی: اخلاق در داروسازی. من با نهایت عشق، کتاب “جعبه ابزار کاربردی برای داروساز” را که در سال 1401 تالیف شد به ایشان تقدیم کردم.

***

دکتر خیرالله غلامی را هم باید یاد کنم، از ترم یک با رویی گشاده، مرشد و مشوق اجرایی ما شدند و منشا بسیاری از ایده‌هایی بودند که من و دوستانم داشتیم، به‌ویژه دوره داروساز هفت ستاره.

فارغ از شخصیت ویژه ایشان، داستان شکل‌گیری مکتب داروسازی بالینی در ایران، توسعه مراقبت‌های دارویی و نقشی که دکتر غلامی در رشد این شاخه مهم از داروسازی در ایران داشته‌اند، بسیار الهام‌بخش است.

***

دکتر محمدرضا جوادی، استاد سابق دانشکده داروسازی هم برای من معلم تبدیل ایده به عمل بودند.

در سال‌های آخر دوره عمومی هم شانسی ویژه داشتم تا با یک انسان بی نظیر به نام دکتر علیرضا حیاط‌شاهی آشنا بشوم، شخصی نوگرا، که جز آن سه چهار سال محدود حضورشان در ایران به‌عنوان استادیار دانشکده داروسازی تهران، باقی عمرشان را در آمریکا زندگی، تحصیل و تدریس کرده بودند و همنشینی با ایشان برای من سرشار بود از درس حرفه‌ای‌گری و خدمت‌محوری (service orientation)، صد حیف که ایشان هم از ایران رفتند!

***

اما من، دکتر رسول دیناروند را به‌عنوان یک الگوی تمام و کمال می‌شناسم، که واقعا یک علامه دهر در داروسازی هستند. یک استاد دانشگاه به‌روز و همیشه در دسترس برای دانشجویان حتی در اوج دوران فعالیت اجرایی، یک محقق و دانشمند معتبر در عرصه بین‌المللی، یک سیاست‌مرد با فراست و با ذکاوت و یک مدیر با درایت. این بخت را داشتم که ایشان استاد راهنمای اصلی پایان نامه من در دوره عمومی شدند و زهی توفیق که دوره ریاست ایشان در دانشکده داروسازی، همزمان بود با اوج فعالیت‌های دانشجویی ما.

***

آخرین استاد اثرگذار برای من در دوره عمومی، استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی تهران، انسان نازنین فرشته‌وش، دکتر احمدرضا دهپور است، نماد کامل یک انسان شریف، یک “استاد دانشگاه” به تمام معنا، یک معلم وقف به دانشگاه در مسیر پرورش و شکوفاسازی آینده‌سازان. او یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های معنوی زندگی من هست و…

***

روحیه خدمت‌محوری (service orientation) دقیقا به جایگاه حرفه‌ای داروساز در تمام جوامع اشاره دارد که با واژه اعتماد عجین شده، و چیزی نیست جز بستری برای ارائه خدمات.

من معتقدم تا زمانی که در یک جامعه، به دارو به‌عنوان یک “کالا” نگاه ‌می‌شود، این عرصه روز به روز ذلیل‌تر خواهد شد.

***

بدیهی‌است که بسترهای مدرن کسب‌وکار می‌توانند کالاها را سریع‌تر، راحت‌تر و کم‌هزینه‌تر به مصرف‌کننده برسانند. حق جامعه است اگر تمام “کالا”های مایحتاج زندگی خود را به‌راحتی با استفاده از تلفن همراهش سفارش می‌دهد، هر کالای دیگری را نیز بتواند از این طریق تامین کند و…

به داروخانه‌ها اما در سال‌های اخیر نگاه کنید. هر روز که گذشته، خدمات دارویی در کشور کمرنگ شده و جایگاه داروساز از ارائه‌دهنده خدمات دارویی به عرضه‌کننده یک کالا تنزل پیدا کرده است!

به خیل این داروخانه‌های تازه تاسیس بنگرید. کدام‌یک از آن‌ها به شکلی خواسته به جامعه برساند و بفهماند که ما در این‌جا یک مرکز ارائه دهنده خدمات سلامت هستیم!؟ حقیقتا در ذهن جامعه چه تفاوتی بین یک داروخانه تازه تاسیس که ظاهرش با انواع مکمل‌های ورزشی و لوازم آرایشی و بهداشتی مزین شده با یک سوپر مارکت وجود دارد؟

در آیین‌نامه تاسیس، ارائه خدمات و اداره داروخانه‌ها (خرداد 1400) بیش از 20 نوع خدمت قابل ارائه توسط داروساز در داروخانه قید شده است که داروسازان به‌جای برنامه‌ریزی نظام‌مند برای راه‌اندازی و مطالبه توسعه آن در سیاست‌های سلامت کشور، رسما خود را درگیر حواشی مزمن داروخانه در سی سال اخیر کرده‌اند! چون که بی رنگی اسیر رنگ شد، موسی ای با موسی ای در جنگ شد! چرا؟

***

به هر حال، بر ذمه‌ی همه ما هست که تا می‌توانیم آنچه را بر ما می‌گذرد، ثبت کنیم تا یادگاری باشد برای آیندگان. همه روزهای سختی که بر ما سپری شده، شاید در آینده یک پاراگراف کوتاه خواهد بود و احتمالا هم جذابیتی نخواهد داشت! اما لازم است که ثبت شود و همه ببینند که تصویری که از ایشان باقی می‌ماند چیست و کدام است.

***

بعد از فارغ‌التحصیلی در دوره عمومی، من به دلیل معافیت از سربازی، طرح خود را در صنعت داروسازی، در شرکت البرز دارو واقع در شهر صنعتی البرز قزوین آغاز کردم. به‌دلیل صفی که برای جذب نیروی طرح در صنعت بود، حدود 15 ماهی طول کشید که نوبت من فرا برسد، ولی از همان روز اول منتظر نماندم و در اوایل سال 1392 در دوره مدیریت عاملی دکتر مهدی پیرصالحی در شرکت البرز دارو شروع به کار کردم.

مصاحبه من را آن موقع، دکتر پویا فرهت (که قائم مقام دکتر پیرصالحی بود) انجام داد، خیلی هم مصاحبه‌ی کوتاهی بود! به ایشان عرض کردم؛ من مدل یک نیروی طرحیِ موقتی کار نمی‌کنم، نمی‌خواهم مدل نیروی طرحی به من نگاه بشود. دوست دارم هر جا می‌روم از خودم یک اثری به جا بگذارم و…

***

راستش را بخواهید آن روز، مایل بودم که تا حد امکان در دفتر مرکزی، موقعیتی به من پیشنهاد بشود که تهران بمانم، ولی با خود به این نتیجه رسیدم که اگر می‌خواهی با کف صنعت آشنا بشوی، باید به کارخانه بروی.

در مصاحبه کارخانه، قرار شد به واحد تضمین کیفیت بروم، ولی دست بر قضا، در آخرین لحظه، مسیر من به سمت تولید تغییر یافت، رفتم ببه بخش تازه تاسیس فرآورده‌های تزریقی.

باور کنید آن روزها آنقدر فشار کاری داشتم که می‌توانم بگویم، سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام را تجربه کردم؛ اما در نهایت، همه چیز بدل شد به سراسر خیر و رشد و برکت.

البرز دارو به معنای واقعی برای من یک دانشگاه محل آموزش‌های کاربردی بود. مجمعی از داروسازان باسابقه، مدیران خبره و پرسنل همراه که در روزهای اوج شکوفایی شرکت، همه‌شان می‌درخشیدند و قلبا می‌خواستند تا البرز دارو را تبدیل به سودده‌ترین شرکت داروسازی ایران و اولین شرکت با سود خالص 100 میلیارد تومان در یک سال کنند.

***

کمی بعدش دکتر فرهت مدیرعامل شدند و به‌نظرم البرز دارو مثل ماشینی سرحال و آماده شده بود که یک راننده جسور و باانگیزه باید پشت فرمان‌اش می‌نشست.

به نظر من یکی از مهم‌ترین دلایل رقم خوردن آن دوره طلائی، اعتماد شرکت مادر به یک مدیر جوان، سالم و کاربلد همچون دکتر فرهت بود، آن‌هم بدون اولویت قرار دادن ویژگی‌های جانبی.

من هم بعد از 15 ماه از شروع کارم در البرز دارو، سرانجام به پست مدیریت آزمایشگاه‌ها ارتقا یافتم. به‌رغم چالش‌های متعددی که در ابتدا با آن مواجه بودم، به‌ویژه که از نظر سنی تقریبا از همه پرسنل جوان‌تر و از نظر سابقه‌ی‌کاری کمتر بودم، ولی خودم فکر می‌کنم دوره مدیریتی خوبی بود و توانستم کارهایی را صورت دهم و همان داستان یادگاری گذاشتن از دوره فعالیت رخ دهد.

***

فرصت کار در تولید و همین‌طور آزمایشگاه در البرز دارو، بعلاوه موقعیت‌های متعدد مواجهه و ارتباط با بازدیدکنندگان و بازرسان از شرکت‌ها و سازمان‌های ناظر دارویی خارجی که آن سال‌ها؛ زیاد در صنعت داروسازی ایران رفت و آمد داشتند؛ بسیار برایم مغتنم بود و حس می‌کنم که مهارت من را در برقراری ارتباطات بین‌المللی و انجام فعالیت‌های توسعه کسب و کار ارتقا داد.

***

با اتمام طرح، نظر به اینکه قصد شروع یک زندگی مشترک داشتم و نمی‌توانستم در کارخانه بمانم، شرایط تداوم حضور در البرز دارو از من سلب شد و من با البرز دارو به‌عنوان جایی که بخشی از قلبم برای همیشه در آن باقی مانده، وداع کردم.

***

بعد از البرز دارو به بهستان تولید رفتم و در پست معاون توسعه و انتقال تکنولوژی بودم و در پروژه‌هایی متعدد تولید تحت لیسانس در این شرکت ایفای نقش داشتم. دوره‌ای بسیار جذاب بود که در آن، هر روز در مسیر تعامل با شرکت‌های چندملیتی معتبر شاهد ایجاد فرصت رشد برای صنعت داروسازی کشور بودیم.

در آن مقطع، بسیاری از همکاران و استادان می‌گفتند، مگر یک بسته‌بندی و یا کپسول پرکردن چه دارد که می‌گویی جذاب است و فرصت رشد صنعت!؟ حقیقت این است که فرصت تعامل فنی با شرکت‌های معتبر و پیشتاز داروسازی جهان مملو بود از موقعیت‌های آموزشی برای پرسنل در تمام سطوح. آموزش برنامه‌ریزی برای توسعه پایدار، تفکر کیفیت‌محور، مفهوم یکپارچگی داده، “ارتباط و توسعه” به جای “تحقیق و توسعه” و ده‌ها مفهوم متعالی دیگر، محصول تنفس در آن روزهای عجیب است. باید در این وادی تنفس کنی تا فرق بسیار آن را درک کنی…

***

یک مثال بزنم از آن دوران. امروز پدر خود من، هنوز حق انتخاب برای دسترسی به برند اصلی یکی از داروهایی را که در آن مقطع، ما کار انتقال فناوری‌اش را انجام دادیم، دارد. من  احساس غرور می‌کنم، که در دارویی که فناوری آن را در بستر یک تعامل سازنده از ژاپن و هلند گرفته بودیم و تا به امروز به دست ما ایرانی‌ها دارد در کشور خودمان تولید می‌شود، نقش داشتم.

***

یادتان هست!؟ جذابیت کسب‌وکارهای مبتنی بر تعامل با شرکت‌های معتبر داروسازی جهان به واسطه خروج ایالات متحده از برجام به‌طور ناگهانی از بین رفت!

آن زمان تمام شرکت‌هایی که مشتاقانه در حال توسعه کسب‌وکارشان در بازار ایران بودند، تهدید 99 درصدی کسب‌وکارشان را به‌خاطر یک درصدی که قرار بود در ایران شکل بگیرد، جایز نمی‌دیدند و یک به یک پروژه‌ها را محدود و رها کرده و رفتند. بعد از سال 96 سیاست‌های داخلی ایران هم در حمایت از همکاری‌های بین‌المللی، رفته رفته رنگ باخت. شما که یادتان هست!؟ بنابراین من همیشه فکر می‌کنم که سال‌های 92 تا 96 از جمیع جهات فرصتی طلائی برای کشور عزیز ما بود و در یک پیچ تاریخی بودیم، که خبره‌ترین‌ها در هر حوزه در مناصب کشور حضور داشتند و یک جور شرایط پایداری قابل قبولی ایجاد شده بود. هنوز هم معتقدم توسعه بسترهای تعامل سازنده در عرصه بین‌المللی برای رشد و شکوفایی پایدار صنعت داروسازی ایران ضروری هست.

***

من در دوره 12 ساله‌ی حضورم در صنعت دارو فرصت تعامل فنی مستقیم یا باواسطه و همچنین بازدید از شرکت‌های چند ملیتی مثل سپیلا و دکتر ردی هند، سانوفی فرانسه، استلاس ژاپن/ هلند، ساندوز و هگزال (بخش ژنریک نوارتیس سوئیس در آن زمان) و چندین شرکت دیگر را داشته‌ام. خب! این بستری برای تعامل با مدیران ارشد فنی و کیفی شرکت‌های مطرح جهان بوده است که بسیاری از آنها تعیین‌کننده استانداردهای صنعت داروسازی هستند. در آن سال‌ها صنعت داروسازی ایران “پیچش مو”های زیادی را دید و یاد گرفت. تصور کنید چه صنعت جذابی می‌شد اگر فارغ از تعصب، از یکسو زیرساخت‌های دانش‌بنیان کشور توسعه پیدا می‌کرد و از سمت دیگر زمینه ارتباط سازنده با دنیا را تقویت می‌کردیم. مسیری که برخی کشورها در همین دهه اخیر طی، و نقش خود را در زنجیره ارزش دارو در جهان تقویت یا تثبیت کردند.

***

آخ آخ! معتقدم مفهوم “خودکفایی” یک شمشیر دو لبه هست که اگر تحت لوای حکمرانی خوب پیش نرود سرنوشتی جز آنچه برای صنعت خودرو در کشور ما رقم خورد به همراه نخواهد داشت. تعصب کورکورانه به برخی موارد در سیاست‌گذاری، نتیجه‌ای جز وارد شدن خدشه به اعتبار خود سیاستگذار رقم نخواهد زد.

***

در همه سال‌های حضور در صنعت، ارتباطم را با دانشگاه حفظ کرده‌ام تا اینکه در زمستان سال 95، مدرسه زمستانی آشنایی با صنعت داروسازی در دانشکده انگیزه‌ای جدی برای برگشتن به دانشگاه را فراهم کرد. درسال‌هایی که در صنعت مشغول بودم مکررا با دانشجویانی برخورد می‌کردم که سوالاتی بی‌پاسخ داشتند و بارها برای خودم پیش آمده بود که ای کاش این موضوع را قبل از ورود به صنعت می‌دانستم. همکاران جوان زیادی را می‌دیدم که بیش از شش ماه در صنعت نمی‌مانند و که شاید اگر یک سری چیزها را می‌دانستند، انتخاب‌هایی درست‌تر می‌کردند.

***

طی سالیان اخیر مکررا استادن دانشگاه را ‌دیده‌ام که به واسطه فعالیت‌های دانش‌بنیان، در صنعت داروسازی حضوری فعال دارند، ولی برای من این ایده مطرح بود که من به‌عنوان شخصی که در صنعت حضور دارم شاید بتوانم تونل را از این سمت حفر کنم و بستری برای حضور پررنگ تر فعالان صنعت در دانشگاه فراهم کنم.

آن روز، تنها راه بازگشت رسمی به دانشگاه، آزمون تخصص بود که در نهایت با هر سختی، برایش آماده شدم. انتخاب اقتصاد و مدیریت دارو بیش از هر گزینه‌ای دیگر به من این امکان را داد که ایده‌هایی را که در سرم دارم عملی کنم. در تمام سال‌های تحصیلات تکمیلی، به لطف همراهی و حمایت استادن گروه، توانستم فعالیت‌هایی متعدد در راستای تقویت ارتباط صنعت و دانشگاه انجام بدهم. حتی پایان‌نامه من مدل سازی آموزشی پرورش راهبران آینده صنعت داروسازی بود که برنده جایزه جشنواره آموزش وزارت بهداشت (شهیدمطهری) شد و یکی از پایان‌نامه‌های برگزیده سال در سومین جشنواره ملی امیرکبیر از بنیاد ملی نخبگان بود.

***

پاندمی کوید به‌رغم همه آسیب‌ها، با ترویج برنامه‌های مجازی و برخط، خدمتی بزرگ به من در راستای تحقق هدفم کرد. یک دفعه سرانگشتی حساب کردم که در دوره تخصص بیش از پنج هزار نفر-ساعت آموزش ارائه کردم برای همه دانشجویان داروسازی ایران، نه محدود به دانشکده خودمان.

همچنین در شکل‌گیری خیلی از انجمن‌ها یا استارتاپ‌های دانشجویی حول محور صنعت داروسازی نقش کمک کننده یا منتور را داشتم.

***

با همه وجود اعتقاد دارم که صنعت داروسازی ایران مکلف به آماده‌سازی شرایط برای راهبران آینده با فکر جدید هست و از سمت دیگر هم باید این راهبران را برای آینده‌ای پر از عدم قطعیت آماده و توانمند کرد. تعیین صد در صد سرنوشت آینده ما بر عهده همین افراد خواهد بود.

دوره تخصص، من را به بسیاری از ابزارها مسلح کرد در راستای تصمیم سازی مبتنی بر داده و مستندات.

دیدی که از صنعت داشتم از سوی دیگر، به من ایده‌های خوبی می‌داد که با ابزارهای علمی بتوانم کارهایی انجام بدهم. در دوره تخصص به جز فعالیت‌های آموزشی که محدود به محتوای کوریکولوم داروسازی هم الزاما نبودند، فرصت‌های پژوهشی خوبی هم فراهم شد.

***

من در روز دفاعم، به لطف اعتماد استادان گروه توانسته بودم در 18 پایان‌نامه عمومی یا تخصصی به‌عنوان ایده دهنده و همکار مشارکت کنم. پایان نامه‌هایی که عمدتا با سوالات تحقیق بر محور موضوعات و مشکلات صنعت داروسازی همراه بود.

***

اما تی‌پی‌کو؛ یک روز دکتر فرهت که آن زمان مدیرعامل سبحان‌دارو بودند از پیشنهادی که به ایشان برای حضور در تی‌پی‌کو شده بود صحبت کردند و شرایط من را جویا شدند که آیا امکان همکاری دارم یا نه!؟

حقیقتش اینکه ذهنیت من از تی‌پی‌‌کو سراسر تناقض بود با آنچه که از دکتر فرهت، روحیات و ارزش‌هایش می‌شناختم.خب! شرایطی ویژه برای تی‌پی‌کو فراهم شده بود. برای اولین بار در تاریخ بزرگ‌ترین شرکت سرمایه‌گذاری دارویی ایران، مدیرعامل قبلی‌اش بر مسند مدیریت شرکت مادر (سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی، همان شستا) می‌نشست و فرصتی خوب بود که تیم جدید متمرکزتر باشند بر ابعاد فنی و اقتصادی (تا سیاسی)؛ بنابراین با عنایت به شرایط همراهی اولیه خدمت ایشان اعلام شد.

***

اقتصاد و مدیریت دارو به دلیل ریشه خود در علوم انسانی (در مقابل علوم تجربی) بر خلاف سایر تخصص‌های داروسازی، آزمایشگاهی برای انجام امور، آزمایش و تحقیق ندارد. حقیقتا تی‌پی‌کو بهترین جای ممکن بود برای کارآموزی مبانی اقتصاد و مدیریت دارو. یک شرکت سرمایه‌گذاری که سهام‌دار عمده 25 شرکت داروسازی است با انواع فعالیت‌های تولیدی، توزیعی و بازرگانی در حیطه ماده اولیه، محصولات نهایی و داروهای انسانی و دامی.

تی‌پی‌کو به دلیل ماهیت فعالیت سرمایه‌گذاری، عملا عرصه فعالیت خبرگان مالی و حسابداری هم هست و ماهیت بین رشته‌ای اقتصاد و مدیریت دارو زمینه خوبی برای برقرار تعامل فراهم کرده بود.

سابقه قبلی کاری من در تولید، کنترل کیفیت، تحقیق و توسعه، مدیریت کیفیت و توسعه کسب‌وکار کمک می‌کرد که به اقتضای شرایط روز، هر کاری که روی زمین بود و از دست من برمی‌آمد، انجام بدهم.

خب، فرصت همکاری با انسانی وارسته، دانشمند و متعهد چون دکتر علیرضا یکتادوست هم به‌طور ویژه برای فرصت یادگیری و کارآموزی اقتصاد و مدیریت مغتنم بود و در آن مقطع کارهای زیادی انجام شد.

***

خب! شما که دیگر خوب می‌دانید، تغییر دولت در سال 1400 و به تبع آن تغییرات در شرکت مادر، آرایش مدیریتی تی‌پی‌کو را تغییر داد. بعد از مدتی به دلیل شرایط و عدم قطعیت‌های محیطی، با توجه به اولویت‌های جدیدِ ساختارهای بالادستی تی‌پی‌کو، قلبا مایل به تداوم همکاری نبودم. پس خرداد 1401 خارج شدم و فرصتی دست داد تا به ترمیم نقش خودم به عنوان همسر و پدر بپردازم و پایان‌نامه تخصص را به اتمام برسانم.

در شهریور 1401 دفاع کردم و از آن تاریخ در قالب همکاری پاره وقت یا پروژه‌ای ارتباط خود را با صنعت به قالب همکاری مشاوره‌ای در امور مرتبط با اقتصاد و مدیریت دارو یا توسعه کسب‌وکار حفظ کرده‌ام.

***

به لطف اعتماد استادان گروه اقتصاد و مدیریت دارو و رئیس محترم دانشکده داروسازی، برای گذراندن دوره تعهد بعد از تخصص به‌عنوان هیات علمی اقدام کردم و از آبان همان سال مراتب اداری و غیره مربوط به جذب من آغاز شد و تا این تاریخ بعد از گذشت بیش از دو سال، همچنان در مسیر دریافت تاییدیه‌های مختلف می‌باشند! (می‌خندد)، اگر چه من منتظر حکم نمانده‌ام و فعالیت‌های آکادمیک را ادامه داده‌ام.

در همین مدت بیش از دو سال، البته متوجه شده‌ام که قضیه عدم تمایل یا امکان این‌که این سال‌ها این همه افراد درخشان در دانشگاه‌های کشور ما نماندند، یا عطای فعالیت آکادمیک را به لقایش بخشیدند یا این مسیر را در کشور دیگری ادامه دادند، چیست!

***

سپاس حق تعالی را، من فعلا انگیزه‌ام کمتر که نشده، هیچ، بیشتر هم شده (می‌خندد)؛ در این روزهای زندگی، به‌رغم شرایط سختی که بر هیچ کسی پوشیده نیست، سراسر امیدم و هر روز به خودم یادآوری می‌کنم که هر چقدر هم اوضاع نا به‌سامان و دنیا تاریک باشد، “هان! تو چراغ خود برافروز”. یک عالمه ایده دارم برای آینده در مسیر تعاملات بین دانشگاه و صنعت و رگولاتوری و ارتباطات با دنیا، که برای من دانش‌جو، “هزار باده ناخورده در رگ تاک است”.

قلبا معتقدم که ما باید بایستیم پای کار. ما باید قبول کنیم چون خیلی جاها را خالی گذاشتیم، خیلی چیزها از دست رفته و باید بپذیریم نظام دارویی ما شکل خود ماست، اگر نیاز به تغییر دارد ما باید خودمان را و به تبع آن آینده مان را تغییر بدهیم.

/انتهای پیام/

مقالات مرتبط

یک دیدگاه ارسال کنید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
نام خود را وارد کنید

محبوب ترین

نظرات اخیر