یادداشت: از بیکیفیتی برخی از عوامل در دوره «یکسانسازی» میگفتیم؛ و اینکه یکسانسازی، دو ور داشت:
چگونه زمینه حذف آدمهای بزرگ و شاخص را فراهم کنیم، و چطوری پیشدرآمدی هم برای جاسازی آدمهای خودمان بسازیم!؟
(ذهنهای معیوب و مشوش را بنگرید!)
علما به فکرشان رسید که «چارت سازمانی» را تغییر میدهیم، مدیر روابطعمومی را میکنیم کارشناس! و فلانی هم شاناش اجازه نمیدهد که کارشناس بماند، بنابراین میگذارد و میرود و…
(شما فقط ببینید با چه دستگاهی و چه آدمهای پلشت و چه خالصهایی طرف بودیم!)
روز موعود فرا رسید!
چارتها را کوچک، و واحدها را سرشکن کردند!
نظام اداری را به سمت تعظیم و سرافکندگی بیشتر پیش بردند تا بتوانند جایی برای خودشان درست کنند! اینطوری بود که وقتی مدیران خودشان را برای شرکتها گماردند، مدیران هم پنهان شدند! آنها حرفی برای گفتن و رزومهای برای عرض اندام نداشتند.
بهعنوان یک ژورنالیست و برای اولین بار در تاریخ است که از مدیری میپرسیم حالتان چطور است؟ طرف میترسد جواب بدهد!
این نتیجه خالصسازها بود؛ بخز به گوشهای و نان و کره خودت را بخور!
/انتهای پیام/