گفتوگو با دکتر اشکان احسانی، داروساز/
ورود: دکتر اشکان احسانی، داروسازی است که مدرک mba دارویی خود را از دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی گرفته و قریب به ۲۲ سال است که در صنعت داروی کشور حضوری فعال دارد.
اما پیش از هر عنوانی، او یک دوست قدیمی و عزیز، و خویشاوند سینمایی من است. هزار سال پیش بود انگار که در مجله دنیای تصویر علی معلم عزیزمان، زلف خود را به رویا گره زدیم و از بختیاری ما بود که دوباره سر چهارراه حوداث، در تقاطع صنعت دارو بههم رسیدیم.
گفتوگوی ما با او، از سر مهر وی به آن خویشاوندی پیشین بود، دمش گرم که تنهاش به تنه هنر خورده و در جان، آن حرفها و عشقها را هنوز حفظ کرده است و میداند در این دنیای وانفسا خریدار معرفت باید بود، وگرنه که کلاه همه ما پس معرکه است و بیجان شیفته، بقای همه، بیمعنیاست. ما در این گفتوگو سوالها را حذف کرده و پاسخهای او را میخوانیم.
دکتر احسانی: من در ابتدای کار از سیستمهای مارکتینگ شروع کردم؛ مدیر مارکتینگ مرک Lipha بودم و مدیر مارکتینگ لئوفارما. مرک همان شرکتیاست که برند معروف آن، گلوکوفاژ (Glucophage) برند اصلی متفورمین است.
با مارکتینگ شروع کردم و بعد از آن آمدم مرکز رشد دارویی دانشگاه علوم پزشکی تهران و بهعنوان مدیر واحدهای فناور مرکز رشد دارویی مشغول شدم.
جالب است که بگویم نطفه شرکتهایی مانند زیستتخمیر،که بزرگترین تولیدکننده پروبیوتیک بود و یا پویشدارو (که اولین تولیدکننده داروهای بایوتک کشور بود) و… در همین مرکز رشد دارویی دانشگاه علوم پزشکی تهران زده شد.
من مدارک دکتریام را در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان گرفتم ولی در چهار سال آخر دوران دانشجویی مهمان دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تهران بودم، و تز دکتریام را هم در دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام دادم. مدرک ام.بی.ای دارویی را هم از دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی گرفتم که یک دوره برگزار شد و همه کسانی که الان از افراد شاخص صنعت بهحساب میآیند در آن دوره حضور داشتند؛ کسانی مانند دکتر پیرصالحی، دکتر عبدهزاده، دکتر زرگرزاده، دکتر فرهت و مهندس صابونی و…، سال ۹۰ تا ۹۲ بود. گروه مدیریت اقتصاد شهیدبهشتی با همکاری شورای عالی گسترش آموزش عالی مجوزش را داده بودند و مدرک رسمی هم میدادند. بعدش هم که دیگر این دوره برگزار نشد.
من ۲ سالی در مرکز رشد دارویی بودم و بعد وارد صنعت شدم. شرکت داروسازی اسوه، اولین تجربهام بود و شدم مدیر بازرگانی خارجی شرکت داروسازی اسوه (بین سالهای ۸۴ تا ۸۷).
یکی از کارهایی که اولین بار در صنعت داروسازی انجام دادیم، در همین اسوه و تشکیل کمیته Marketing Evaluation بود. در این کمیته ما تمامی داروهای در حال توسعه توسط شرکتهای بزرگ بینالمللی را رصد میکردیم و آنهایی را که میدانستیم در چند وقت آینده وارد بازار دارویی دنیا خواهند شد، وارد فاز توسعه محصول شرکت اسوه میکردیم.
من در اندکزمانی بعد از تشکیل این کمیته شدم معاون بازاریابی و فروش شرکت اسوه، تا از تجربههایی که از حضور در شرکتهای خارجی مثل مرک و لئو داشتم، استفاده کنم که این، یکی از بهترین دوران زندگی من بود که گذراندم. آن زمان تمامی برندهای شرکت داروسازی اسوه، از پرفروشترینها بودند که با توجه به محیط بسیار عالی آن زمان شرکت اسوه، که سرشار از انسانهای خلاق و خوشفکر بود و توسط مدیرعامل محترم هم حمایت میشدند، توانستیم نامی نیک در صنعت ایجاد کنیم.
من میگویم که همیشه اشخاص مهم، موثرند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این افراد موثر هستند که بار اصلی هر کاری را در جاهای حساس بر دوش میکشند. بله! انسانها نباید خیلی مغرور باشند و فکر کنند که خیلی مهم هستند؛ این یک دید معنوی و اعتقادی است؛ قبول! اما سرمایه انسانی، خیلی خیلی امری مهم است و میتواند در رشد GDP کشور موثر باشه و واقعاً افرادی که به فنسالاری و کارآفرینی شهرهاند، اینها واقعا آدمهایی موثر و کارآمد هستند.
ببینید! شما اگر زیرمجموعه خودتان را خوب مدیریت نکنید، کارها قطعا نتیجهای در پی نخواهد داشت و ممکن است به حال صنعت آسیبزا هم باشد، گعده و محفل و مافیا درست شود و…؛ اما اگر مدیریت بهخوبی انجام پذیرد، و نظم و انضباط و نگهداری در کنار آن نگاه به انتفاع عمومی اتفاق بیفتد، نتیجه هم خوب پیش میرود، و میشود سرمایه کشور. این سیاستگذاریها و توانمندی شماست که مسیر را معین میکند. پس سرمایه واقعی نیروی انسانی و فنسالار و مدیریت منضبط و نگهدار در کنار هم به رشد صنعت کمک میکنند.
***
من بعد از اسوه، رفتم و مدیرعامل شرکت ایراندارو شدم. البته قبلش یک دورهای خیلی کوتاه، معاون اقتصادی شفافارمد بودم. ستاد اجرایی، آن را از آقای رفیقدوست خریده بود و میخواستند پروژه “پنیسیلین جی” را راه بیاندازند و از من خواستند تا کارهای اقتصادی آنجا را انجام بدهم؛ خب! پیشینهای داشتم و این شد که حدود ۶ ماهی کارها را دستم گرفتم و واقعا با نیتی خیلی خوب میخواستم در کنار پروژه پنیسیلین جی همه امور را به نحو احسن پیش ببرم. ساختارشان خیلی بزرگ و پیچیده بود و این اولین قرارداد “EPC” دارویی ایران بود؛ مثل قراردادهای بزرگ در حد پتروشیمیها، و ما چون در دارو تجربه چنین قراردادهایی را نداشتیم، کار با حساسیت بالا پیش میرفت.
در قراردادهای بزرگ مثل EPC یا مثلاً BOT، گردشهای مالی کلان وجود دارد و پتروشیمیها در این زمینهها خیلی واردند، اما در دارو شاید برای اولین بار بود که بدین شکل اتفاق میافتاد.
اتفاقا من اولین کاری که کردم، سراغ کارشناسان مربوطه بازرگانی در حوزه پتروشیمی رفتم تا روشها را از ایشان یاد بگیرم و از کارشناسان پتروشیمی هم تجربهای مناسب کسب کنم. صنعت ماده اولیه صنعتی هست که به شیمی خیلی ارتباط دارد تا به داروسازی. آنجا با آقایی بهنام مهندس طباطبایی که مدیر تولید بود، آشنا شدم و خیلی به من کمک کردند تا چموخم کار را از نظر اقتصادی یاد بگیرم. بهشان میگفتم مثلاً اگر بخواهیم آزیترومایسین را درست کنیم، چه مراحلی را باید طی کرد؟ و پاسخ میدادند. ما باید قبول کنیم داروسازی یک مبحث گستردهی بین رشتهای است. همه رشتهها در آن نقش دارند و اساسا جذابیت داروسازی هم دقیقا در همین موضوع نهفته است. داروسازی، واقعاً هم به علوم اجتماعی، هم به علوم سیاسی، هم به علوم انسانی، هم به علوم تجربی مثل شیمی و فیزیک، و اقتصاد اثرگذار است؛ و تا زمانی که ما ۹۰ درصد اشتغال داروسازانمان در داروخانه هست، یعنی که ما خوب نتوانستهایم از ظرفیتهای داروسازی کشورمان استفاده کنیم!
***
این خیلی بد است که همه دنبال مدرک داروسازی هستند تا داروخانه بزنند! در دهه 1390 ما داروساز کم داشتیم اگر جایی میخواستند مسئول فنی انتخاب کنند، حتی در جاهایی مثل شرکتهای آرایشی بهداشتی میگفتند؛ لیسانس شیمی هم قبول است! آن زمان مثلاً نهایتا قریب به 300 الی 400 نفر فارغالتحصیل داشتیم ولی الان این رقم رسیده است به حدود 3 تا 4 هزار نفر! و هنوز هم ظرفیتها را برای پذیرش و جذب این تعدا داروساز آماده نکردهایم!
این روزها میبینید که چه دعوایی بین این ظرفیت داروخانهها شکل گرفته است! چرا؟ چون همه میخواهند بروند داخل داروخانهها و مدام متراژ را کم میکنند و بر تعداد داروخانهها افزوده میشود! این یک مکانیزم قابل نقد است و فرمول بهبود آن را همه میدانند، اما کسی…!
با آنکه ما الان نیروهای بسیار متخصص و فنی خوبی در داروسازی داریم، اما آنچه موجب شده که به آن اهداف عالی نرسیم، بهنظرم آن نیاز روزافزون دنیای امروز به یادگیری علوم اخلاقی و فنون مدیریتی است.
اتفاقا ما یک دورهای در شرکت اسوه این کارها را میکردیم، کتابهای مدیریتی و فکری را میخواندیم تا شرکت از آن شکل جامد و غیرمنعطف خارج شده و به اصطلاح میخواستیم یک Learning Company ایجاد کنیم.
آن روزها از من میپرسیدند که فضای شرکت اسوه را در آینده چگونه میبینی؟ و من همیشه جملهای را میگفتم با این مضمون؛ غصه میخورم که ما انقلابمان به قول شهید بهشتی، انقلاب ارزشهاست، ولی الان که دارم کتابهای مدیریتی را میخوانم، و در یک کتاب ارزشمند بهنام “چالشهای مدیریت در قرن بیستویکم” نوشته پدر علم مدیریت، پیتر دراکر، ایشان میگوید من به تمامی شرکتها توصیه میکنم تمامی امورشان را بر اساس ارزشها مدیریت کنند.
ببینیم که ما در سال 1357 یکی از تئوریسینهای انقلابمان با درک این موضوع مهم، چهقدر پیشرو بوده، اما ما چند سال بعد…، هنوز اندر خم یک کوچهایم! خب شهید بهشتی که پیشتر گفته بود؛ ما انقلابی کردیم بر اساس ارزشها. چرا هیچکدام از بزرگان ما نیامدند آن را تئوریزه کنند!؟ تا صنعت داروسازی هم از آن بهره ببرد! ما این کارها را نکردیم و قدر چهرهها را ندانستیم! و حالا هم برای مدیریت، آن الگویی را که باید، نداریم.
ما اگر میتوانستیم سخنان تئوریسینهای بزرگی مثل شهید بهشتی و شهید مطهری را فهم کنیم و آن را وارد ساختارهای مدیریتیمان کنیم، آنوقت نیازی به امثال فوکو و دراکر و امثاللهم نداشتیم که بخواهند نیازهای بشر امروز را به ما تفهیم کنند و من مطمئنم که در این صورت، کشور ما خودش پیشرفت را تجربه میکرد و آن معنویتی که پستمدرنیستها در پیاش هستند، خود بهخود در دل مناسبات ما جوانه میزد و…، بگذریم!
… در ایراندارو، سعی کردم از تجربیاتی که در اسوه داشتم، بهره بگیرم. ما در یک جایی اگر موفق میشویم، باید بدانیم که یک سیستم در این موفقیت، موثر و نقشآفرین بوده است، نه فقط فرد من! باید بدانیم تاریخی داشته، گذشتهای و…، من نمیتوانستم بگویم که مثلا من نوعی، در اسوه همهی آن کارها را کردم و تمام! و حالا هم در ایراندارو هم میتوانم این کارها را به نحو مطلوب صورت بدهم و…؛ در بحثهای فلسفی و مباحث هرمنوتیک هم همین است. بر اساس زمان، مکان، مولف و متن حرکت میکنیم و…، بنابراین نشد که در ایراندارو هم همان کارهایی را صورت دهیم که در اسوه داده بودیم! شرایطی خاص حاکم بود و…
***
بهنظرم حرفهای ما در صنعت دارو، خیلی تکراری شده است! از صبح علیالطلوع تا پاسی از شب، سازمان غذاودارو و نهادهای ذینفع را نقد میکنیم و طلبکاریم و مدام میگوئیم بروید برای ما ارز بگیرید، بروید برای ما فلان کار را بکنید، چرا اینطوری شد؟ چرا آنطوری نشد!؟ و قس علی هذا…! و از آن طرف، سازمان غذاودارو هم مجبور میشود مدام بگوید؛ این ارزها را چه کردید!؟ آنجا چرا واردات شد!؟ و…
آقا! بهتر نیست بهجای اینکه ما مدام با همدیگر دعوا کنیم و طلبکار هم باشیم، بکوشیم و درک کنیم که همه داخل یک قایق نشستهایم و چه کاری به صلاح است که این قایق پیش برود و بهتر پیش برود!؟
***
سال 1392 ما چیزی حدود ۳۰۰ قلم کمبود دارویی در کشور داشتیم؛ و من هم آمده بودم هلال احمر، یعنی مدیرعامل شرکت بازرگانی هلال احمر شده بودم. خب هلال احمر یکی از مهمترین جاهای تامین دارو در کشور از قدیم بوده است. یعنی هر کس که میخواسته داروی خارجی بخرد، داروی خاص بیاورد، به هلال احمر میگفتند.
یکی از کارهای مهم ما در آن روزگار این بود که هلال احمر را مانند یک شرکت خصوصی نبینیم که مثلا برویم و دارو ثبت کنیم! من هلال احمر را خیلی دوست دارم و به نظرم خیلی میتواند به کشور کمک کند. چون سیاستگذاری درست نداشتیم، هلالاحمر نتوانسته از فرصتهایش خوب استفاده کند. یک دورهای هلالاحمر همهی کارش شده بود واردات! و شرکتهایی که میخواستند خصوصیسازی کنند، میگفتند هلال احمر نمیگذارد تا ما خصوصی شویم! نظر رهبری در رابطه با خصوصیسازی در تولید بود، نه در واردات! آنوقت در دارو، اولین جایی که خصوصیسازی کردیم، در واردات بود! هنوزم که هنوز است بالای ۵۰ درصد حداقل تولید عددی دارو، دست شرکتهای وابسته به دولت است؛ و ۹۰ درصد واردات دست بخش خصوصی است…!
من تا سال ۹۴ آنجا بودم. وزیر وقت بهداشت در آن سال دستور راهاندازی شرکتهای “آوا سلامت” را زیر نظر هیئت امنای ارزی وزارت بهداشت صادر کرده بود که برای تامین داروهای مربوط به وزارت بهداشت و همینطور تجهیزاتی که مربوط به طرح تحول سلامت بود؛ تامین شود مثل موتورآمبولانسهایی که آمد، کانکسهای دندانپزشکیهای سیار، سی تی اسکن، ام آر آی، و داروهایی که مربوط به معاونت بهداشت بود.
کارها حجمی گسترده داشت. اول کار، من، قائم مقام و عضو هیئت مدیره بودم و بعد هم شدم مدیرعامل شرکت تامین آوا سلامت. اما بعدش بهدلیل بعضی از مسائل در سال 1397 از آنجا خارج شدم.
***
من تازه دارم یاد میگیرم که هیچ حکمی در هیچ جا ندهم، و اگر شد موضوعات را تحلیل کنم. جابهجایی دکتر قاضیزاده هاشمی در سال 1398 که شخصیتی فوقالعاده موثر در دولت وقت داشت، و از وزرای مطرح بود و همواره نامش در کنار ظریف و زنگنه میآمد (به خوب و بدش اصلا کاری ندارم)، هزینهای بزرگ برای دولت وقت ایجاد میکرد، بهویژه که بعدش هم ماجرای کرونا پیش آمد و اساسا همه نگاهها زوم شد روی وزارت بهداشت! ببینید دکتر نمکی خیلی فردی قابل احترامی است، و حتما تمام تلاششان را کردند و من مطمئنم که حتی راضی به مرگ یک نفر هم نبود؛ اما داستان این تغییر، همزمان شد با تحریمهای شدید دولت ترامپ و بعد، از آن بدتر، وقوع و فراگیری بیماری کرونا بود. ناخودآگاه دولت محافظهکارتر شد. آنقدرها که باید، حمایت نبود! سرمایه و نقدینگی و هماهنگیهای لازم هم آنقدرها که باید، نبود و…؛ شاید اگر دولت یک کمی متحدتر، قویتر و همدلتر با هم بودند، میزان مرگومیر هم کمتر میشد. آن کار گروهی و همدلی حلقه مفقوده بود و…
سال ۹۸ تا ۱۴۰۰ که تحریمهای ترامپ اتفاق افتاد، تورم ترکید! سال ۹۵ و 96 تورم زیر ۱۰ درصد شده بود، شرایط اقتصادی خیلی خوبی داشتیم؛ و بعد بد شانسیها یکی یکی از راه رسیدند؛ کرونا آمد که مدیریتش بسیار سخت بود و خساراتی بزرگ به کشور زد.
بشر قرن بیستم، فوقالعاده نماد بشر مغرور در عصر مدرنیسم است. پستمدرنیستها برای همین غرور بود که آنقدر میترسیدند! شاید برای همین بود که میخواستند از غرب با آن خطراتی که وجود داشت و دارد، فرار کنند. بشر باید یک روزی به اعتدال برسد. ما این اعتدال را نداریم؛ در حالیکه در دین ما، اوسط بودن و معتدل بودن، بخشی مهم از فضائل بشری است؛ طبعا فارغ از استفاده یا سواستفاده گروهها و تشکلها از این کلمات انسانی و الهی.
***
یک بحثهایی در صنعت داروسازی ما هست که این “ساحت” را عادی ساخته است! سازمان غذاودارو مثلاً چندین وظیفه مهم دارد؛ باید داروی کشور را تامین کند؛ و نیک میداند که دارو یک کالای استراتژیک است. میداند دارو ارز میخواهد ؛ و بعد در این کشور، ارز تک نرخی نیست! بنابراین شما همیشه با رانتهای ارزی طرف هستی، و سازمان همیشه تحت فشار است؛ که ارز را به چه کسی بدهد!؟ چه جوری بدهد!؟ کمبودها را چه جوری رفع کند!؟ و این خط را بگیر و بیا…!
سازمان غذاودارو باید کار استراتژیک دارویی کند و سیستم دارویی کشور را پیش ببرد، آنوقت آن سازمان را درگیر چرتکه و حسابوکتاب کردهایم! بله همه میدانیم که مقصر این کمبودها فقط در سازمان نیست. ما داریم در محیطی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این کشور کارهایی را با هم پیش میبریم که جمع قوانین موضوعه در کشور گاهی شدنی نیست! هر کس رئیس این سازمان غذاوداروی کشور شود، ببینید تحت چه شرایطی وحشتناک باید مدیریت کند! عنوان این سازمان را باید بگذارند سازمان مدیریت بحران غذاودارو. یک روز بحران شیر خشک، یک روز بحران سرم، یک روز بحران آنتیبیوتیک، یک روز بحران واکسن، یک روز بحران کمبود و بعد تخصیص ارز و…! در این بحرانها، سادهترین کار آن است که همه تقصیرها را بیاندازیم گردن آقای فلانی و خلاص! اما نه! اینطوریها هم نیست!
دورانی که در هلال احمر بودم و مجلس میرفتیم، میدیدم که سیاسیون دیگر با داروسازان خوب نیستند؛ مثلاً میگفتیم صنعت داروی کشور مشکل دارد؛ و آنها هم میگفتند؛ صنعت داروسازی مشکل دارد!؟ شماها فقط اهل جایزهدادن هستید! و میخواهید قیمتها را بالا ببرید! به کدال نگاه میکنیم میبینیم گردش سرمایه در داروسازی آمپر چسبانده و هیچ تطبیقی با حرفها و کمبودها ندارد و…
***
ما در دنیا، یک سری مکانیزم روشن داریم برای تنظیم بازار، حالا این میتواند حالت کاملا کمونیستی پیدا کند، یا لیبرالیستی یا هر شکلی دیگر. راستش! ما در کشورمان هم از قوانین کمونیستی و هم قوانین از لیبرالیستی و گسترهای از قوانین بهره میبریم و شگفتی اصلی در انعطاف ما در مواجهه با پدیدهها است!
هر رئیس سازمانی که بیاید در فشار خواهد بود و مجبور است بعضی وقتها با “لابی” کردن کارها را پیش ببرد و هم گاهی در قالب ساختار نگنجد و هر راهی را برای برونرفت از دل ماجرا، بیازماید. مثلا حمایت از تولید داخلی میکند، آن طرف صدایشان در میآید! کمبود میشود، واردات میکند، این طرف صدایشان در میآید و…!
سازمان غذاودارو،همچنین باید از مصرفکننده حمایت کند. بعد بعضی وقتها میبینیم اساسا بعضی از این امور با هم نمیخوانند. حالا چه کنیم؟ راه حل: ارز را چند نرخی میکنیم! تازه این خودش میشود یک داستان راستان جدید!
من گاهی میبینم که صنعت ایران ما را با اروپا مقایسه میکنند، واقعا خندهام میگیرد! مشخص است که راوی یا مطلع نیست و یا خدایی نکرده میخواهد امتیاز بگیرد! وقتی اینها با هم “همگن” نیستند، شما چهطوری…!؟
طرف میآمده ارز میگرفته، و اگر دارو نمیآورده، دارو را عملا اکسپایر میکرده، منهدم میکرده، و سود میبرده! خیلیها در این سیستمها، آدمهای مهمی شدند فقط بهخاطر چند نرخی بودن نرخ ارز!
من نوعی اگر الان رئیس سازمان غذاودارو شوم (به کسی بیاحترامی نمیکنم) در حالیکه ارز دولتی ۲۸۵۰۰ تومان است، و اما قیمت واقعی و بیرونی آن، حولوحوش ۵۲ هزار تومان است، میتوانم کارهایی بکنم که پیشبینی آن آسان است! همین الان دریافتکننده ارز بدون تولید، پیش افتاده، پس دیگر دنبال تولید نمیرود! آدمها را بیخودی محکوم و تحقیر نکنیم، این ساختار چارهای جز ورود به حوزههای غیر تخصصی نمیگذارد و خیلی باید سلیمالنفس باشی که سالم از این مهلکهها بیرون بیایی.
شما به صورتهای مالی بعضی از این شرکتهای دارویی نگاه کنید، رشدهایی عجیب غریب میبینید. میفرمایند ۵۰۰ درصد رشد سود داشتیم! واقعا اگر کسی بتواند چنین رشدهایی را رقم بزند، خب چرا نمیرود فایزر را مدیریت کند!؟ بهخدا روی هوا میقاپندش. به این شخص باید گفت بیا رئیس جهان شو!
اگر بهخاطر افزایش قیمتها نبود، آیا چنین رقمهایی را هرگز به چشم خود میدیدید؟
اگر رئیس سازمان غذاودارو برود کمیسیون مجلس و بگوید وضع دارو خراب است؛ عضو کمیسیون مجلس نمیگوید؛ آقا بفرمایید بروید کدال شرکتها را ببینید بعد بگویید وضع دارو خراب است! شرکتها همه زدهاند 300 درصد سود، 400 درصد سود! این پارادوکس را چه میکنید!؟ حالا فکرش را بکنید که رئیس سازمان رفته تا دستور افزایش قیمت دارو را هم بگیرد!
***
من اگر تجربه الانم را داشتم و سیستم مالی میدانستم، آن زمان هرگز مدیرعامل ایراندارو نمیشدم. ممکن است یکی مثل من مثلا مشاور مارکتینگ خوبی باشد، و با همین عنوان، حتی حقوقاش از مدیرعامل هم بیشتر باشد. مگر در فایزر غیر از این است!؟ بعضی از افراد حقوقشان در بعضی از این شرکتها، ده برابر مدیرعامل است. ربطی ندارد؛ تعیین حقوق به کارآیی طرف است و نه به مقام و منصبی که در تیول خود میگیرد!
من امیدوارم واقعا انسانهای خوب و وارسته مدیرعامل شرکتهای دارویی کشور بشوند؛ و الان هم اکثریت همین گونهاند. ما الان ۱۷ نهاد نظارتی داریم در سیستمهای دولتی! چرا؟ چون همه مراقبند تا خطایی صورت نپذیرد و بعد میبینید که باز هم…
***
ما در صادرات خیلی مشکل داریم. صادرات از آن بخشهایی هست که اگر دقت کنید، خیلی کار مهم و سخت و پیچیدهای است. یادم هست که در سال 1385 به من پیشنهاد شد که مدیر روابط بینالملل و صادرات سازمان بشوم. فکر کنم آن موقع در برنامه ۵ ساله چهارم بودیم و یک بندی وجود داشت؛ که البته هنوزم هم وجود دارد؛ که باید یکسوم ارزی که تخصیص میدهیم برای واردات محصولات سلامتمحور، حاصل از صادرات محصولات صادراتمحور کشور باشد! معادله نامتجانسی بود؛ زیرا یک میلیارد و دویست میلیون دلار واردات داشتیم،۵۰ میلیون دلار صادرات!
من فکر میکنم شما اگر مدیر صادرات فایزر را هم بیاورید کافی نباشد. صادرات، پارادایم سیاست است. شما وقتی در صادرات هستید، یکی از مهمترین چارچوبهایش این است که بتوانید در یک سیستم سیاسی، اقتصادی خوب کار کنید. مثلاً ایران در سازمان اقتصادی اکو تجربهای نسبتا خوب دارد؛ همه هم دور هم جمع میشوند، پاکستان، ایران، ترکیه، تاجیکستان، افغانستان و با هم درباره ظرفیتهای صادراتی حرف میزنند و وارد قراردادها میشوند و…، اما ما هنوز نتوانستهایم مثلا روسای سازمانهای غذاوداروی کشور را وارد این اتحادیه کنیم و برسیم به جایی که بگوییم اگر یک دارویی را در داخل ایران ثبت کردیم، در پاکستان هم اجازه دارد وارد شود و قس علی هذا…! حالیا که در شورای همکاری خلیج در خلیج فارس، آمدهاند و با اردن قرارداد دارویی بستهاند و آنها میتوانند مثلا در عربستان هم بهسادگی مجوز ورود بگیرند و…، در تمام کشورهای دیگر هم دارند همان دارو را میفروشند. الان شرکت “هیکما” که یک شرکت بینالمللیاست و بسیار در اقتصاد اردن نقش دارد و استراتژیک است، دارد این موضوعات را پیش میبرد.
ایران ما الان در پیمان “بریکس” رفته، و دکتر محمدی، رئیس سازمان غذاودارو با چینیها صحبت کرده، و حتی دعوت هم کرده که آنها هم به کشور ما بیایند و وارد این ساختارها بشوند و این کارها حتما برای صنعت داروی ما موثر است. بریکس و پیمان شانگهای، یعنی آغاز عصر ارتباطات بینالمللی. اما در دل همین مناسبات، ما داریم در عراق و افغانستان کل صادراتمان را از دست میدهیم!
یک دورهای وزیر بهداشت عراق رابطهاش با وزیر بهداشت ما خیلی خوب بود، با هم رفیق بودند. حتی فشاری آورده بودند که بیایید در عراق. اما نشد! چرا نشد؟ چون ساختار سیستم عراقی، جی ام پی میخواست. رودرواسی نداشت! بنابراین شما ضمن تجهیز و استاندادسازی صنعت، باید ارتباطات قوی بینالمللی را رقم بزنید تا واقعا در صادرات اتفاقی رخ دهد.
***
دیدید؟! مدام میگویند؛ فلان دارو را تولید کردیم، و اولین مزیتش ایناست که میخواهیم مثلا ۴ میلیون دلار صرفهجویی ارزی بکنیم! یعنی استراتژی کشور من، جایگزینی واردات است! چرا!؟ شما وقتی استراتژیات توسعه صادرات بود، کشورت صاحب سرمایه و پول میشود. با این روشها شما فقط میخواهید پول از دست ندهید، نه اینکه پولی بهدست بیاورید!
الان میبینید که هزار تا شرکت کوچک داریم که کارشان تولید دارو است، بعد میگوییم آقا مواظب باشید که اگر اینها نبودند، ما نمیتوانستیم ۹۷ درصد داروی تولید داخلیمان را تامین کنیم و چه و چه و چه! اما ما هنوز حتی یک سایت بزرگ حرفهای، که مثلا “GMP” کشوری مانند انگلیس، فرانسه، کانادا، استرالیا و آمریکا را داشته باشد، نداریم! حالیا که در ترکیه این موضوع جزو اولویتهای اصلی است.
بله! آنها بر اساس شاخصهای صادراتی کارشان را پیش میبرند، و ما نمیتوانیم با این مکانیسمها خودمان را تطبیق بدهیم! چرا؟ چون همیشه بر اساس استراتژی جایگزینی واردات، عمل کردهایم! چون حفظ ارز، برایمان مهم بوده است تا درآمد ارزی.
مسئولان ارشد کشور مدام در فکر این هستند که منابع محدود ارزی را مدیریت کنند، بنابراین استراتژی اصلی، حفظ و نگهداری ارز است، حق هم دارند، آن مدیر هلدینگ هم حق دارد، رئیس سازمان غذاودارو هم حق دارد، چون اینها بههر حال الان مهم است. ما شعار توسعه صادرات میدهیم، اما واقعیت کشور ما این است که گفتم؛ ۹۰ درصد فکر مدیران ارشد ما به توسعه صادرات نمیتواند برسد. نه اینکه نخواهند، یا نتوانند.
از آن طرف هم داشتن ” GMP” یعنی افزایش هزینههای تولید؛ وقتی هزینه بالا رفت، قیمتگذاری هم بالا میرود و با این ارقام که نمیتوان این بازار را حفظ کرد!
اما با تمام این موضوعات، من معتقدم بالاخره از یکجایی باید شروع کرد و دست به اصلاح ساختارها زد. ما آدمهای قوی زیاد داریم، سیستم قوی هم داریم، همه چی داریم، حتی مدیر ارشد که میتواند و توان لازم را دارد تا زیرساختها را اصلاح کند. دیدید گاهی که مجبور میشویم نگذاریم تولید بخوابد، فرم 1/26 و 1/27 درست میکنیم، حالا با یک کمی زمان خریدن، مشکلات GMP را رفته رفته مرتفع میکنیم، اما نباید بگذاریم خط تولید معطل شود و بخوابد، چون کشور میخوابد، اینجا آن مسئول فنی و مدیرعامل تعهد میدهند که اصلاح امور کنند، و نباید گذاشت که شرایط، بحرانی شود.
من، کتابی میخواندم با عنوان؛ “شترها باید بروند”، درباره لورنس عربستان و اینکه در هر شرایطی نباید گذاشت که بحران غالب شود و حتی (به قیمت مرگ) باید غیر ممکن را ممکن کرد. حالا اما باید شترها بروند. دادستان فشار میآورد، حق دارد، چون تحت فشار است؛ کارشناس جیامپی، حق دارد چون تحت فشار است؛ مدیرعامل حق دارد چون تحت…؛ بنابراین دیگر راهی نداریم باید دست به اصلاحات ساختاری بزنیم تا وضعیت حقیقی و واقعی و عادی حاکم شود.
من به تمام کسانی که در صنعت دارو زحمت کشیدند از دکتر نیکنژاد، دکتر نجفی عرب، دکتر زرگر،؛ دکتر شیبانی، دکتر کبریاییزاده، دکتر دیناروند، دکتر شانهساز، دکتر پیرصالحی، دکتر احمدیانی، دکتر اصغری، دکتر محمدی و…، همه احترام قائلم و اینها را سرمایههای این صنعت میدانم؛ معالوصف باید پاتولوژی کنیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چرا ما به آن جایگاهی که میخواستیم در صنعت نرسیدهایم!؟
/انتهای پیام/