گفتوگوی ویژه فنسالاران با دکتر سیدابراهیم هاشمی، (رئیس هیئت مدیره انجمن صنعت پخش دارو و مکملهای انسانی)/
اشاره: دکتر هاشمی را یکی دو بار در محافل مختلف دیده بودم، از حمیت و دانستههایش لذت میبردم، و دوست داشتم که همکلام و همصحبت مردی شوم که ارزشهای زندگی و مسئولیت را درک میکند و میتواند الگویی برای جامعه پیرامونیاش شود، و حتی فراتر از آن…
توفیق دیدار سرانجام دست داد و احترام ما به ایشان دوچندان شد. در صنعت داروی کشور، آدمهایی مانند او کم نیستند، اما کسی که در هر دفعه حضورش، خود را اثبات کند و واژههایش بدو تشخصی بخشند و او را با جهات مسئولیتش تعریف کنند، واقعا کم است.
میتوان مثل خیلیها رفت و در “سایه” نشست و از مواهب دنیوی لذت برد! یا زیستن را با آرایههای پوچ تاخت زد و… ، اما نه، او اینطور نیست؛ من دریافتم که آقای دکتر سیدابرهیم هاشمی، مغتنم بودن “حیات معنوی” را با مهارت یک هنرمند پُرآوازه درک و اجرا میکند؛ و ذهنیت منِ سینماگر را به یاد و آوازه بزرگان پرواز میدهد؛ و این نایاب است، خیلی.
در این گفتوگوی پُر تیتر، بدون مزاحمت سوالهای ما، مستقیم حرفهایش را میخوانید.
سردبیر
***
دکتر سیدابراهیم هاشمی: من متولد ساری، و ورودی سال 1366 دانشگاه تهران هستم. از اولش هم خیلی درسخوان بودم و مقاصد و آرمانهای بزرگ در سرم میپروراندم. اما کمتر از 3 هفته قبل از کنکور، یک اتفاق بد برایم افتاد و مشخص شد که مادر نازنینم سرطان دارد و…
فرزند کوچک و آخر خانواده بودم و وابستگیام به مادر خیلی زیاد بود. روز کنکور هم بهزور راهی شدم! هم دیر به جلسه رسیدم و هم قلم و خودکار را فراموش کرده بودم و… و خلاصه دست سرنوشت…
بعد از اینکه از جلسه کنکور بیرون آمدم، پیش خودم گفتم برای سال بعد آماده امتحان میشوم. چون ۲ تا از درسها را جابهجا زده بودم! اما رتبهام که آمد، دیدم خیلی جاها قبول میشوم؛ پزشکی، دندانپزشکی و… ؛ یک دوستی داشتم که با اصرار زیاد گفت؛ آخرین رشته را بزن! که داروسازی دانشگاه تهران بود. من هم -بهرغم میل باطنی- چهاردهمین انتخابم (دانشگاه تهران، رشته داروسازی) را زدم و… و رفتم و داروسازی خواندم و… ، الان البته خیلی خوشحالم که این رشته را خوانده و وارد این فضا شدهام.
***
ما عمدتا در حل مسائل زندگی و جامعه خود (و اینجا در نظام سلامت) به سمتی میرویم که معلولها را درست کنیم و در معلول هم الویتبندیهایمان جوری نیست که بتواند به نظام سلامت کمکی برساند. علت را هرگز درست نمیکنیم!
بحثی که الان خیلی داغ است، بحث بودجه است. سالهاست که این “بودجه” نوشته میشود و بیشترین آسیب را هم، حوزه سلامت از همین بودجهنویسیها میبیند!
چند نکته است که من باید خدمتتان عرضه کنم: اول آنکه ما عمده یارانه نظام سلامت را از جیب آدمهای حوزه سلامت میپردازیم!
چرا یک پرستار برمیدارد و از کشور میرود؟ چون حقوق و دریافتی مناسبی ندارد. چرا حقوق و دریافتیاش مناسب نیست؟ برای اینکه بودجه نظام سلامت درست نیست.
چرا یک پزشک یا داروساز قصد مهاجرت میکند!؟ برای اینکه فکر میکنیم در نظام سلامت، باید تعرفهها و خدمات را، پایین نگه داریم! این که نشد راه و روش درست!
قبل از انقلاب، من یک آرایشگاهی میرفتم که موی سر را، یک تومان (10 ریال) حساب میکرد، ویزیت پزشک عمومی آن زمان ۵ تومان (50 ریال) بود. هزینه اصلاح سر، امروز روزگار در آرایشگاهها چیزی حدود ۳۰۰ هزار تومان است، ولی ویزیت پزشک عمومی ۱۰۰ هزار تومان! خب! چگونه انتظار دارید با این تعرفهها در بخش خصوصی (بخش دولتی را که کلا رهایش کنید، داستانش بسیار پیچیدهتر است!) کارها پیش برود!؟
***
در بخش دولتی هزینه قیمت تمام شده مثلا 150 هزار تومان در میآید، تعرفهاش را ۳۰ هزار تومان میگذارند! و ۶۰ درصد این هزینه را به ویزیت آن دکتر پرداخت میکنند! خب معلوم است که چه اتفاقی دارد میافتد…! اینطوریاست که پزشک یا بیمارستان مجبور میشوند در پول دارو دست ببرند تا بتوانند اموراتشان را بچرخانند! و یا جلای وطن برود در مخیلهشان!
***
شما هیچ میدانید مطالبات شرکتهای پخش از مجموعه بیمارستانهای دانشگاههای علوم پزشکی، الان بیش از ۲۰ همت است!؟ تازه! مجموعهی دولت هم حدود 20 همت دیگر بدهکار است؛ این میشود ۴۰ همت! اولا یک پرسش؛ چرا؟!
بعد همه شواهد، ما را میرساند به طرح دارویار! میبینیم که این طرح، اساسا انگار برای کسب درآمد در دولت طراحی شده است! چرا؟! چون ارزی را که تا دیروز ۴۲۰۰ تومان عرضه میکردند، امروز به ۲۸۵۰۰ تومان رساندهاند! مابهالتفاوت این ارقام را حساب کنید، آنوقت به اصل موضوع پی خواهید برد.
***
سال 1402 نزدیک به 3.5 میلیارد یورو پول دادهاند. این مابهالتفاوت را ضربدر 3.5 میلیارد یورو بکنید، حالا ببینید چند همت میشود؟! حالیاکه کل عددی که به دارو پرداخت شده ۳۴ همت است! خب این یعنی چی!؟ دولت بیش از ۵۰ همت درآمد کسب کرده است فقط هم از مابهالتفاوت نرخ ارز!
قرار هم بوده این مابهالتفاوت را در نظام سلامت هزینه کند، که میدانیم نکرده است! چرا!؟
***
پول رفته به خزانه دولت، و در بحث گندم و آرد هزینه شده! یعنی از نظام سلامت خرج مخارج دیگر شده است! میبینید!؟
حالا در کل چه اتفاقی افتاده؟ هیچی! مجموعه دارو که شامل بیمارستانها و داروخانهها میشوند به شرکتهای پخش بدهکار شدهاند. شرکتهای پخش هم به تولیدیها بدهکار شدهاند و شما این خط را بگیر و بیا… ؛ این وضع شرکتهای تولیدی ما است که غالبا در بانکها سرفصل هستند و اینهمه شرکتهای پخش داریم، که با چکهای برگشتی کمرشکن نمیدانند چه کنند!؟
باورتان میشود که کلا در ۵ سال گذشته بیسابقه بوده که ما چک برگشتی ببینیم!؟ اما حالا بیا و بنگر…
***
امروز مشکل اصلی کشور عزیز ما، نقدینگی در حوزه دارو است؛ والسلام.
قطع به یقین هم این کمبود نقدینگی، از ریال است. چون ما آنقدر ریال نداریم، که هرچقدر هم دلار تخصیص میدهند، نمیتوانیم بگیریم!
***
بخش بعدیاش را عرض کنم. درهای رقابت را در نظام و گردش کار کاملا بستهاند! و واردات را تقریباً با خاک یکسان کردهاند! مگر در موارد کمبودهای دارویی؛ مفری باز شود، که آن هم داستان دارد و نمیخواهم الان واردش بشوم.
شگفتآور است که ما دقیقاً در دارو، همان مسیر “خودرو” را طی میکنیم! همان افتضاحی را که در خودرو پیش آمد! با این دست فرمان، که صرفاً “تولید داخلی” را میخواهیم و نباید رقابتی هم در کار نباشد، و اینطوری، صنعت را برای منافع یک عده خاص، آماده کرده، و اساساش را نابود میکنند.
***
من بهطور رسمی عرض میکنم که هر کس در هر صنعتی، اصرار کرد که به نفع و برای مردم، قیمت ارز را، ارزان نگه داریم، اینها قطعا فقط به منافع خودشان فکر میکنند؛ و مردم هم بهانهای هستند برای رانتی که در این وسط به وجود میآید تا منافعی بیشتر را کسب کنند.
من معتقدم قیمت، باید واقعی باشد. پول باید به موقع و درست پرداخت شود تا همه چیز درست بشود. اساسا راهی دیگر وجود ندارد. تا زمانی که قیمتها واقعی نشوند و پول درست به بیمارستانها تزریق نشود، داستان بدتر از اینی میشود که الان هست.
***
شما حتی اگر بروید و “بیل گیتس” یا “ایلان ماسک” را هم بیاورید، تا وقتی پول نیست، آنها هم نمیتوانند کاری از پیش ببرند. شک نکنید.
فرض بگیریم که شما رئیس یک بیمارستان میشوید، چارهای ندارید اولین پولی که آمد، به پرسنلتان بدهید. دومین پول را هم صرف غذای بیماران میکنید، و آخرین پول را هم باید به دارو اختصاص بدهید. (فعلا تا اینجا، الویت دارو رفت آخر!) نهایتاً هم نشد و پولتان نرسید، مثل گذشته مینویسید؛ “برو دارویت را از داروخانه بیرون تهیه کن و بیار…!” میبینید!؟
شما فقط بهدلیل اینکه میخواهید -بیدلیل- تعرفه را پایین نگه دارید، ساختارها را درست نمیکنید، خب معلوم است که انگیزه کادر درمان هم کمرنگ میشود.
مردم ما در ذهنشان یک پزشک و دکتر را فردی پولدار و متمول میشناسند، حالیا که 9۰، 8۰ درصد نسل جدیدی که در ساختار درمان کشور کار میکنند، اصلا وضعیت اقتصادی خوبی ندارند. در خبرهای تلویزیون کشور فقط میگویند که پزشکان “فرار مالیاتی” دارند یا مالیات نمیدهند! آخر این چه سیاستی است!؟ آنها، بیشتر فرار مالیاتی دارند یا صنوف دیگر!؟ کسی که در بهترین خیابان تهران یا بازار، طلا فروشی و مغازههای مجلل دارد، چقدر مالیات میدهد!؟ پزشک که در دم مالیاتش کسر میشود!
***
بجز در دوره کرونا، که گروه پزشکی و سلامت، کمی عزیز شدند، در بقیه زمانها، انگار که ناعزیز بودهاند! و این روشها و برخوردهای سلبی غلط، ادامهدار است! ببینید که چقدر از پزشکان ما از این مملکت مهاجرت کردهاند؟ چرا!؟
چرا الان دیگر کسی نباید اطفال بخواند!؟ چرا کسی نباید بیهوشی بخواند!؟
من عرض میکنم تمام کسانی که فکر میکنند با افزایش ظرفیت، میتوان مشکلات را حل کرد، جاده خاکی میروند و نمیدانند که اصلاً راجع به چه موضوعی حرف میزنند، نمیفهمند!
آقا جان! درآمد شخص باید با سطح اجتماعی و خانوادگیاش و با خیلی چیزهای دیگر بخواند. نمیتوان گفت متخصص بیهوشی هم باید درآمدش اندازه یک نگهبان باشد! شما حتی اگر در سوئد هم باشید و سختگیری را از حد بگذرانید، و مدل سیاسیات هم سوسیالیستی باشد، پزشکانات میگذارند و میروند جاییکه رفاهی بیشتر و زندگی بهتری بدیشان میدهند.
مطلقا سیاسی حرف نمیزنم، فقط در قالبهای اقتصادی صحبت میکنم.
***
اقتصاد کشور ما در حوزه سلامت در کُما است. آنقدر سوبسید در سوبسید دادهایم و همه چیز را پیچیده کردهایم که نمیدانیم به کدامین سمتها میرویم! بهقول معروف، شیرازه کار از دست متولیان امر در رفته است!
وقتی تعرفهها با واقعیتها نمیخواند شما چه انتظاری دارید!؟ مگر در سالهای قبل، پزشک این کشور زیرمیزی میگرفت!؟ خب این ناترازیها موجبات و کشش خلاف را مهیا میکنند، وگرنه…
***
به عزیزان عرض میکنم؛ ما قرار نیست چرخ را از نو اختراع کنیم! از خودمان هم واژگان نامانوس در نکنیم. تجربههای دنیا را ببینیم. قبل از انقلاب، ترکیه از ما خیلی عقبتر بود، و الان شرایطی خیلی بهتر از ما دارد، بهرغم اینکه داشتههای ما (نفت، گاز، منابع بسیار) خیلی خیلی بیشتر از ترکیه است.
تورمی که کشور ترکیه پشت سر گذاشت به حدی بالا بود که در مقطعی مجبور شد ۶ صفر از مقابل پولش را حذف کند. در همین ۵ سال اخیر هم اشتباهاتی فاحش انجام داد و تورمهای وحشتناک داشت و ارزش پول ملیاش خیلی پایین آمد. اما آیا کارگر حداقلبگیرش، در این داستان دچار مشکل شد؟ نه. چون آنها هر سه ماه یکبار، مبنایی را مشخص کردهاند که تمام نرخها و قیمتگذاریهایشان را بر اساس آن تنظیم میکنند و… و هر سه ماه بر اساس نرخ یورو، یکسانسازی و همترازی در قیمتها را رقم میزنند و کارگر از جریان زندگی عقب نمیافتد.
***
چند نرخی بودن ارز در ایران بزرگترین خیانت در اقتصاد ایران است. تا زمانی که شما بخواهید مملکت را با سوبسید اداره بکنید، هیچ چیزی درست نمیشود.
الان حقوق پایه کارگر ما به دلار، حدود ۱۰۷ دلار میشود! حالیاکه پایه حقوق کارگر ترکیهای، قریب به 650 دلار است. یعنی بیش از ۶ برابر حقوق پایه ما! شما در غلط بودن این ساختار شک دارید!؟ یادمان باشد که یکی دو دهه پیش کارگر ایرانی چندین برابر الان (و همان کارگر ترکیهای) حقوق دریافت میکرد. این مقایسهها ما را باید بیدار کند.
***
مسئول وزارت بهداشت وقتی که کمبود میشود، نمیتواند به مریض بگوید؛ مریض نشو تا تولیدکننده ما تولید کند و بعد… ؛ مجبور شود میرود و از هند وارد میکند، و خلاص.
در ماده اولیه دارویی شما اگر قرار باشد تولید داخلی را درست بکنید؛ حالا کیفیتش بهکنار؛ در قیمت نمیتوانید به بیش از ۲۰ درصد بالای قیمت وارداتی عرضه کنید. اگر اینطور است، اساسا بهتر است تولید نکنید.
تولیدکننده واقعی باید بتواند به اندازهای تولید کند که “لازم است”، و واقعا هم تولید کند، قیمتاش را هم رقابتی کند بیتعارف. اگر اینطور شد، من پشت این تولید داخلی میایستم، آنهم تمامقد.
***
در اقتصاد امروز دنیا، چیزی بهنام “خودکفایی” نداریم و اگر بگویی خودکفایی، مسخرهات میکنند. شما الان اگر ماشین بنز را باز کنید، میبینید که خیلی از قطعاتش در آلمان تولید نشده است یا مثل موبایل و سایر لوازم و برندهای دیگر.
ما یک جمله قدیمی را (با مطلع خودکفایی!) به خورد مردمی میدهیم که در اینباره ایبسا بهروز نیستند، خیلی هم حالش را میبریم! خب این غلط است، خیلی هم غلط است.
باید “صرفه ملی” را دید و لحاظ کرد، توان را سنجید و راندمان را بالا برد.
***
بگذارید یک مثال بزنم. چین ماده اولیه آنتیبیوتیک را به اندازه مصرف کل دنیا درست میکند، شما اگر بخواهید یک میلیونیوم آن را تولید کنید، نمیصرفد. با چه قیمتی میخواهید تولید کنید؟ بله! کشورهایی بزرگ هستند که دولت، کارخانههایشان را به شکل استراتژیک نگه میدارد که اگر یک روزی، چین به ایشان نداد، خودشان بتواند تولید کنند. ولی اینطور نیست که بخواهند برای کلمه خودکفایی، از مردم هزینه کنند و یا کل بودجه را (ذیل مفهوم خودکفایی دروغین) ببلعند و معطل چیزی شوند که نباید!
حرف در اینباره بسیار است و کوتاه میکنم.
ببینید! حمایت از تولید داخل به لحاظ اقتصاد درست، جایی هست که توجیه اقتصادی باشد. توجیه اقتصادی یعنی هزینه فایده، یعنی کیفیت و اثربخشی و بعد هم قیمت. خلاص.
***
من سال 1392 بعد از 6 سال حضور، از شرکت پخش هجرت بیرون آمدم و به مجموعه فردوس رفتم. آن زمان، مرحوم دکتر نوربخش جلسهای با من داشت و دعوتی کرد. دقیقا روزی بود که قرار بود مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی بشود. به ایشان گفتم آقای دکتر نوربخش عزیز، من در بخش خصوصی، در یک سال، ۵ تا 10 برابر زمانی که در شرکت هجرت مسئول بودم و آن کارهای بزرگ صورت پذیرفت و دوران شکوفاییاش را رقم زدیم؛ حقوق دریافت کردهام. با دولت و مباحث موهنی چون حقوقهای نجومی (اگر طراحش عامل و جاسوس نبوده، حتما نادان بوده) نمیتوان کار کرد. اختلاف درآمد در شرکتهای خصوصی و دولتی به بیش از ۱۰ برابر رسیده است، و منطق میگوید احتمالا فقط کسانیکه کارایی پایینتری دارند، در دولت میمانند! با افکار دهه 1360 دیگر بهسختی بتوان مملکت را اداره کرد و… ؛ اینها را گفتم و عذرخواهی کردم و برگشتم. خدا رحمت کند، خود ایشان هم میدانست و تایید کرد.
***
ما هرچه در حوزه دولت، کوچک سازی و سبکسازی بکنیم و تمام این واحدهای تولیدی را به بخش خصوصی بدهیم به نفع کشور است. شما بروید کارنامه هلدینگهای مختلف را بررسی کنید. ببینید در ۲۰ سال گذشته، به لحاظ اقتصادی کجا بودهاند و الان کجا هستند!؟
***
برای هموار کردن مسیرها، باید اصل 44 را اجرایی کرد و من بعید میدانم که الان کسی پیدا شود و توان لازم و شهامت آن را…
چند عامل را ذکر میکنم که صادقانه باید در این مجموعههای دولتی و خصولتی انجام داد:
۱) از بین بردن رانت برای جلوگیری دزدیها ۲) واقعی کردن قیمتها 3) انتخاب مدیران سالم و درست، که حقوق درست و واقعی هم بگیرند.
ما چرا مدام سوبسید در سوبسید میدهیم!؟ برای اینکه لابد شفاف نیستیم! وگرنه چه ضرورتی دارد که مثل همه جای دنیا، قیمتها را واقعی نمیکنیم!؟ بیمه هم بیاید و پوشش خودش را بدهد و خلاص؛ اما اینجا، کار که به بیمه میرسد تازه آغاز داستان و “نمایش ترومن” است… ، آدم پشیمان میشود!
***
در دنیا هر کسی در هر جا (کشورهای پیشرفته) وقتی که به دنیا میآید، یک کُد؛ مثل مثلا کُد ملی ما؛ میگیرد و اجازه استفاده از بیمه پایه را بدون محدودیت در کشور دارد؛ از لحظهای که به دنیا میآید تا…
ما چه میکنیم!؟ خوتان ببینید چه اوضاعی است! تامین اجتماعی یک طرف، بیمه سلامت یک طرف، خویشفرما یک طرف، بیمه ارتش یک طرف و… ، آخر این تشتت از برای چیست؟ چرا!؟ اینهمه هزینهی اضافه برای تعصبات الکی! خب طبیعیاست که باید تمام بیمههای درمانی کشور یکپارچه شده و یک ساختار بشود. پس چرا کسی اقدامی نمیکند!؟ صرفه ملی…
این یکی از بزرگترین مشکلات ما در ایران است، که هر کسی که مدیر جایی میشود فکر میکند که فقط باید همانجا را حفظ کند! منافع کشور و مردم انگار برایش دیگر معنایی ندارند! حالیا که اگر بیمهها یکسان شود، دیگر این همه پرسنل و بروکراسی نمیخواهد و خیلی از مسائل خود به خود حل میشود. بیمهها باید متناسب و در خور مردم ما شوند.
***
من عضو هیئت مدیره بخش غیر دارویی صنعت پخش هم بودهام. زمانی که یارانهها برای آرد ماکارانی و روغن برداشته میشد، در آذربایجان (شوروی)، مرزهای ترکیه، بخشی از عراق، افغانستان، بخشی از پاکستان، بخشی از ترکمنستان و… هم روغن و ماکارانی گران شد. چون ما همه آنها را هم پوشش میدادیم! باورتان میشود!؟
شما فرض کن که قیمت بنزین واقعی بشود. زیر ۱۰ درصد هزینه تمام شده تاکسی، هزینه بنزینش میشود. من عرض میکنم تابویی که ما رقم زدهایم، بنیادهای اقتصاد را سست کرده است. بنزین اگر گران شود، اثرش مگر در زندگی ما چقدر است؟
شمای دولت بهجایش بروید و خودروی درست در مملکت بیاورید تا مصرف سوخت در کشور هم واقعا و حقیقتا کنترل شود. همه جای دنیا التماس میکنند که بیا و ماشین بخر و قسطی ببر! آنوقت در اینجا سر خودرو ببینید چه کلکهایی سوار میکنند! هر روز روزگار یک بامبول!
این خودروسازهای دولتی تا به بخش خصوصی واگذار نشوند، تا هزینههای پرسنلیشان را کنترل نکنند و تا با کیفیت نشوند، داستان همین است؛ خراب!
دهها شرکت در بعد از انقلاب ورشکسته و مصادره شدند؛ مثلا مثل شرکت ارج، چه شد!؟ هیچی. چون دست بخش خصوصی بود و دیگر برای دولت هم اهمیتی نداشت. بیتعارف در خودرو هم باید همین اتفاق بیافتد. خصوصی شود، مردم به حقشان برسند و خلاص.
***
در دارو هم الان همین است. دارو در بخش دولتی است که بیشتر مشکل دارد یا در بخش خصوصی!؟ دولتیها مشکلاتشان خیلی بیشتر است یا خصوصیها!؟ تا زمانی که این شکلی پیش برویم، اصلاً اتفاق خوبی نخواهد افتاد.
***
ببینید! ما ورودی سال 1366 دانشگاه بودیم و ۱۲۰ نفر همدوره. من فکر نمیکنم که الان حتی ۳۰ نفر از آن بچهها در ایران مانده باشند. این شکل زندگی و توزیع ناامیدی در این سالها اصلا درست نبوده و نیست و باید درست شود. صرفه ملی…
***
من ذهنم ریاضی است. وقتی به داروسازی آمدم، دیدم علم حوزه سلامت در اینجا مستقر است؛ هم علم در درونش نهفته است، هم تجارت. من در فاز اول تحصیلم در آن دوران، کار کردن در داروخانه، و مواجهه با بیمار و حرف زدن با مراجعهکننده را دوست داشتم، ولی مدل کار در داروخانه، اصلاً مورد پسندم نبود. به همین دلیل وارد تامین اجتماعی شدم و… ؛ آن موقع خیلی از دوستان معترضم میشدند که چرا باید یک دکتر داروساز برود و کار کارمندی بکند!؟
***
سال 1372 بود که از دانشگاه فارغالتحصیل شدم. دکتر فرسام، استاد راهنمای من (یکی از بزرگان علم داروسازی ایران) بود. طرح ۱۴۰ واحدی را در داروخانهای در شهریار گذراندم، و سربازیام را هم در داروخانه ۲۹ فروردین سپری کردم. در همین زمان هم بود که وارد سازمان تامین اجتماعی شدم.
***
هیئت داوری من، جمعی از بزرگان داروسازی کشور بودند؛ دکتر فرسام، دکتر شفیعی و دکتر کاظمی لاری. من هنوز ارتباطم را با دکتر خلج عزیز که استاد ما در شیمیدارویی بود و خانم دکتر تاجرزاده، که افتخار این مملکت هستند، حفظ کردهام و یادی هم بکنم از مرحوم دکتر قنبرپور، یا مثلاً در حوزه فارماکولوژی، دکتر دهپور، دکتر سمیعی، دکتر زریندست، دکتر جهانگیری و…
***
سال 1374 وارد تامین اجتماعی شدم. اول به شکل قراردادی در حوزه بازرسی و بعد کارمند و استخدام رسمی. از بازرسی شروع کردم… ، وارد واحد درمان و مدیریت درمان استان شدم و… ، و در نهایت هم رئیس بیمارستان.
بعد از آن به درمان غیر مستقیم رفتم و سالها آنجا بودم. مقصد بعدی بخش آمار درمان، و بعد هم مدیریت بخش آمار درمان بود؛ و بعد هم مامور شدم به شستا. تهاش هم در شرکت پخش هجرت، مدیرعامل شدم؛ از سال ۱۳۸۶ تا سال 1392.
***
یک بورسیهای در سازمان تامین اجتماعی بود که بروم استرالیا برای تحصیل در رشته “هلث اکونومیک” (اقتصاد سلامت). دیدم برای یکی از دوستانم خیلی حیاتی است که او برود، جای خودم را به ایشان دادم و همینجا ماندم. “اقتصاد سلامت”، آن موقع در ایران نبود ولی الان هست. آن دوست هم رفت و تحصیل کرد و مقیم شد.
امروز خیلی خوشحالم که نرفتم. من هیچ جایی جز ایران نمیتوانم زندگی بکنم. با توجه به نوع بینشم و تفکری که دارم خودم را سرباز مملکتم میدانم و…
***
زمانی که وارد شرکت پخش هجرت شدم، از در و دیوار بدهی میبارید و اینرا همه میدانستند. دکتر مرتضی آذرنوش با من صحبت کرد، و ۵ پیشنهاد داشت. اولین پیشنهادش هم، قائم مقامی خودش در تیپیکو بود (آن زمان او مدیرعامل بود). من گفتم هر جا که از همه بیشتر نیاز است بفرمایید آنجا بروم. گفت؛ پخش هجرت! به پخش هجرت رفتم، کار کردم و تلاش بسیار، و سال ۱۳۹۲ بهروزترین و پولدارترین پخش کشور را با یک ساختار کاملاً سر حال و مدرن، تحویل بعدی داده و بیرون آمدم.
***
همان سال ۹۲ از سازمان تامین اجتماعی هم، خودم را بازخرید کردم و مستقیم رفتم و مدیرعامل “پخش فردوس” شدم؛ که تجربهای بسیار خوب در بخش خصوصی با آدمهای بسیار خوب و خاطراتی بسیار عالی بود.
دو سال آخری که آنجا بودم به دوستان گفتم که قصد دارم برای خودم کار کنم. سال 1395 بیرون آمدم، و با گروه سیناژن شریک شدم، و بعد از مدتی هم، توافقی و دوستانه جدا شدیم و الان هم بهشکلی مستقل شرکت “سینا پخش” را اداره میکنم.
***
در سفری به ارمنستان، من یک راهنمای تور را دیدم که وقتی به معرفی اشخاص و مشاغل میرسید، احترامی عمیق نثارشان میکرد. یک بار به ایشان گفتم؛ جالب است که شما اینقدر با احترام از اینها صحبت و یاد میکنید. او گفت؛ “اینها کارفرما هستند و اشتغال ایجاد میکنند تا مردم و خانوادهها، بهراحتی کسب درآمد کنند و چرخهای سرزمین ما بچرخد… ؛ اینها میتوانند پولهایشان را بردارند و به کشورهای دیگر بروند و راحت زندگیشان را کنند، اما اینجا مانده و… ، اینها افتخار این مملکتاند.”
باور کنید که جاری و ساری شدن چنین دیدگاههایی است که امید و اعتلای فرهنگی را موجب میشود. در کشور ما -در یک دورهای-، وقتی میخواستند به کسی بگویند که آدم خوبیاست، میگفتند؛ طرف آدم فقیری است!
***
من با دلالجماعت کار ندارم، با مفهوم “کارفرمایی” پیش میروم و کار دارم. در مجموعه ما (سیناپخش) ۹۰۰ نفر در حال کار هستند؛ و ما خیلی اوقات مسائلی را درک و هضم میکنیم که شاید خیلیها ندانند! پارسال اسفند ماه، ما بدترین دوران کاری خود را سپری کردیم! بخشی بزرگ از کارخانههایی که با ما کار میکردند، پول نداشتند تا حقوق پرسنلشان را بدهند! و ما احساس مسئولیت داشتیم و باید آنها را هم پشتیبانی میکردیم تا… ؛ هیچ چیزی بدتر از این نیست که کارفرمایی شرمنده کارگرش بشود آنهم شب عید و… ؛ بگذریم!
به لطف خدا، نه آن روز و نه تا کنون، مسئولیت و ذمی بر زمین نمانده، و در مجموعهی ما، یک روز هم حق و حقوق کسی دیر نشده، این را از باب فرهنگسازی میگویم که بار کارفرما -بهویژه در بخش خصوصی- خیلی سنگین است. شیوه آن راهنمای تور را دوست داشتم که درکی والا از مفهوم کارفرمایی داشت و…
***
من از سال 1387 عضو هیئت مدیره انجمن پخش ایران بودم. آن ابتدا، همه (دارویی و غیر دارویی) با هم بودیم، تا اینکه دیدیم عمده کارهای سایر صنوف، ۹۰ درصدشان با وزارت صمت است، ولیکن داروییها، 100 درصد کارشان با وزارت بهداشت! پس مستقل شدیم. آمدیم و انجمن خودمان را برای دارو و پخش دارو تشکیل دادیم؛ عنوانش هم شد؛ “انجمن صنعت پخش دارو و مکملهای انسانی”.
***
بهجرات میتوانم بگویم که این انجمن یکی از بیحاشیهترین و بهترین انجمنهای کشور است و مهمترین پایهاش هم این است که هیچ کدام از ما انتفاعی از این انجمن به شکل شخصی و شرکتی نمیبریم. دبیرکل انجمن هم، آقای دکتر عبداللهزاده است که قبلاً مدیرعامل بهستان بود.
تا کنون کارهایی متفاوت هم انجام دادهایم، مثلا هر کسی که بتواند کمکی بکند در جلسات میآوریم؛ علیالبدلها، حتی بازرس علیالبدل، اعضای هیئت مدیرههای قبلی (اگر تمایلی از طرف خودشان باشد) و… ، یک مجموعهای هستیم که رفاقتمان خیلی بیشتر از رقابتها است؛ و خوب است.
***
پخش، اساسا سه ساختار دارد. تقریباً ۳۰ درصدش علم داروسازی است، ۳۰ درصد علم مهندسی صنایع، و حداقل ۴۰ درصدش هم مالی است. اگر کسی دنبال پخش برود و ساختار مالی را نداند و نفهمد، آن پخش قطعا به ناکجا خواهد رفت. جریان نقدینگی پخش، موضوعی بسیار مهم است و بهشدت روی تامینکنندهها اثرگذار.
پس کسی که وارد حوزه پخش میشود، باید بداند که کجا میآید و چه باید انجام دهد. دو تیپ پخش هم وجود دارد؛ پخش سرویس سنتر (خدماتمحور) و “پرافیت سنتر” (سودمحور).
سرویس سنتر، یعنی یک تولیدی وجود دارد و پخش میآید و تمام هزینههای این تولیدی را تقبل میکند، برایش حفظ سهم بازار را صورت میدهد و رقابتها را تسهیل میکند و… ، با عملیات پخش هم، نیم تا 1.5 درصد سود میبرد.
پرافیت سنتر، داستانش فرق میکند، سهم بازارش هم متفاوت است. اینجا ممکن است تولیدکننده همان پخشکننده باشد.
یک شرکتی مثلاً ۱۵۰۰ میلیارد تومان در ماه میفروشد، آن بیاید یک پخش برای خودش بزند و ۳۰ درصد کالاهایش را هم خودش بفروشد، امورات پخشش خواهد چرخید.
بعضی از پخشها هم هستند که بهشکل ادغامی و “میکس” کار میکنند. برای سهامدارشان سرویسسنتر، و برای خارج از سهامدار هم، جنس و کالا را میگیرند و پرافیت سنتر میشوند و با تلفیق ایندو، یک پخش معقول را اداره میکنند.
***
ما زمانی که در پخش هجرت بودیم، پروسهمان به این شکل بود که اگر کسی از بیرون میآمد و با ما کار میکرد، باید حتما به ما سود میرساند و… ، اما برای مجموعههای گروه دارویی تامین (تیپیکو)، همه جوره خدمت و سرویسهای لازم را میدادیم و باید بالاسری را راضی نگاه میداشتیم.
***
در کشور ما، هیچکس تعریفی منطقی از هلدینگ ندارد! هلدینگداری، قطعا یک علم است.
شما باید سینرژی و نحوه تعامل و ساختار و جایگاه را درک کنید و فرآیندها را بدانید، مسئولیت پذیرفته و پاسخگویی بلد باشید. کدام هلدینگ در ایران به این شکل است!؟
آیا الان اصول محاسبهای و برنامهریزی در هلدینگها وجود دارد!؟ من میگویم خیر! نگاه کنید به مدتزمان تصدی -کوتاهمدت- مدیرانعامل هلدینگها! و دبعد هم بالاترین سطح عملکردیشان را بسنجید…
***
خیلی از عزیزان را دیدهام که بدون آنکه توانمندی لازم را پیدا کنند، مسئولیتهای سنگین را میپذیرند! شگفتآور است! این پذیرشها قطعا یکی از بزرگترین جنایتهایی است که در ایران معاصر در حال اتفاق افتادن است.
اینکه من نوعی، تخصص کاری را که ندارم، ولی درونش اظهار نظر میکنم که هیچ، واردش هم میشوم و خرابکاری پشت خرابکاری، و آن مجموعه را نابود میکنم! این در همه حوزهها قابل رویت است و بسیار بد است.
بعضی وقتها، اشخاصی بودهاند که با اطلاعات غلطی که به یک مقام بالاتر دادهاند، کشور را دچار آسیبهایی بزرگ کردهاند!
اینکه ما به نسل آینده چه فکری و چه چیزی را تحویل میدهیم مهم است، به این ساختارهای ناموزون نگاه کنید، محصول همان آدمهایی است که بدون فکر، به کسانی -نالایق- جایگاه دادند، آن افراد بیمسئولیت هم بدون تخصص پذیرفتند و به همه کشور لطمه زدند؛ نه تخصصی داشتند و نه تعهدی!
/انتهای پیام/