چهارشنبه 11 مهر 1403
spot_imgspot_img
Tehran
few clouds
30.7 ° C
31.8 °
30.4 °
12 %
0kmh
20 %
چهارشنبه
30 °
پنج‌شنبه
28 °
جمعه
26 °
شنبه
24 °
یکشنبه
25 °
صفحه اصلیخبر اولمسیر صعود طلایی سپهر

مسیر صعود طلایی سپهر

گفت‌وگوی فن‌سالاران با دکتر زهره افسرطلا/

 ورود:

برای من، نخستین بار بود که شروع گفت‌وگو با مدیرعامل یک شرکت داروسازی، با نقد یک فیلم سینمایی روز (مست عشق ساخته حسن فتحی)، که اکنون در سینماهای کشور در حال اکران است، رقم می‌خورد. بعدش فهمیدم که ایشان اساسا اهل فرهنگ و ادب و هنر و مطالعه هستند و این از احوالات خودش و دفترش و همکاران هم پیدا بود. حظ کردم.

گفت‌وگو را که بخوانید خواهید دید که دکتر زهره‌ افسرطلا با یک رزومه جالب و متنوع، چه‌قدر به عرفان نظری و فن مراقبه و عنصر “نگه‌داری” وقوف دارد. برای همین وقتی درباره فیلم مست عشق حرف می‌زند، از تاویل و نشستن من قوام‌یافته مقابل آینه سینما، بسیار چیزها می‌داند و می‌فهمد و می‌گوید؛ که ایرانی هر باری که سری به سرچشمه‌های خود و تبار خود بزند، نور درونش جلا خواهد یافت و همین‌که نام حضرت شمس و مولانا بیاید، تمامی آن تصویرهای نامرغوب و معوج از طنزهای روی پرده (نوارهای متحرک در تصرف صور مادی و مجعول)، چون یخی برابر نور اعلا، ذوب خواهد شد. در مست عشق، “خود”ش و “خود” را می‌خوانم و می‌دانم و می‌دانیم که این جنگ من با من است، که شمس باید، تا مولانایی چنین سبکبال و بی‌پروا ببالد… ؛ دنبال چیستی اعرابی!؟

سخن ورود را کوتاه می‌کنم، با اهل نظر در هر کسوت که سخن بگویی، نیکو است. امروز این اهل نظر، مدیرعامل یک شرکت داروسازی موفق کشور است.

سردبیر

مدرک Ph.D. سلول‌درمانی خودم را از دانشگاه تهران گرفتم. الان هم در مقاطع پایانی فوق‌دکترای سل‌تراپی [سلول‌درمانی] از دانشگاه تهران هستم. تقریبا بیش از 20 سالی هم هست که در صنعت دارو  فعالم و اکنون، مدیرعامل شرکت “دارو‌درمان سپهر” هستم که از مجموعه هلدینگ ویتان فارمد است.

هرچند مطالب و رزومه‌ای از فعالیت‌هایم در سایتLinkedIn  موجود است، اما می‌توان به موارد فوق هم اشاره‌ای کرد؛ نایب‌رئیس هیئت‌مدیره ویتان فارمد،عضو هیئت‌مدیره دارو درمان سپهر، عضو هیئت‌مدیره فرآیند شیمی حکیم، مدیر بیوتکنولوژی اسوه ، مدیر R&D پویش‌دارو و…

*

راستش! من از کودکی به دنیای هنر، خیلی علاقه داشتم که کاملا با حوزه دارو متفاوت است. ماهنامه‌ی‌فیلم‌خوان حرفه‌ای بودم و دنبال می‌کردم. همچنین به مجله دنیای تصویر و جشن حافظ آقای علی معلم هم خیلی علاقه داشتم و دوست می‌داشتم تا در حوزه کارگردانی و بازیگری فعالیت کنم. اکثر نقدها درباره فیلم‌ها را می‌خواندم و دنیای هنر و به‌ویژه سینما برایم بسیار جذاب بود. مثلا فکرش را بکنید؛ شما در یک فیلم سینمایی، می‌توانید با روند یک زندگی شصت/ هفتاد ساله، از A تا Z آشنا شوید، خطاها و راه‌ها و خروجی‌ها را لمس کنید، و بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای، صاحب تجربه‌های گرانسنگ شوید، خب! این خیلی ارزشمند و جذاب است. آن اثرگذاری واقعا قشنگ است. برای همین، من هنوز هم اهل فیلم‌دیدن هستم و اگر مشغله کاری اجازه دهد مثل سابق، آثار مهم سینمایی را دنبال‌ می‌کنم. یکی از بزرگ‌ترین علاقه‌مندی‌هایم است و شاید یک روزی؛ دوباره خیلی جدی؛ به دنیای هنر بروم؛ چون ایده‌های خیلی زیادی هم برای فیلمنامه و ساخت فیلم در ذهن دارم، فیلمنامه‌ای که تلفیقی از صنعت بیوتکنولوژی، داروسازی و… و همین سلول‌درمانی که آخرین پیشرفت علم در دنیا است، در ذهنم دارم و همچنین چندین طرح برای فیلمنامه‌نویسی. برای من شعله دنیای هنر و جهان سینما هرگز خاموش نمی‌شود.

*

من مادری دارم بسیار بسیار باهوش، که شاگرد اول منطقه 14 تهران در زمان محصل‌بودنش بوده است و اما خب ازدواج می‌کند و وارد زندگی خودش می‌شود، صاحب اولاد می‌شود و علایق تحصیلی‌اش متاثر از وظایف مادری، از مرتبه اولویت اصلی کنار می‌روند و… ؛ اما خب؛ (غالبا مانند همه‌ی پدرها و مادرها)، آن اولویت‌ها را به‌دست فراموشی نمی‌سپارد و می‌کوشد بچه‌هایش را به مسیر دانشگاه و علم رهنمون کند.

من از نوجوانی یک هدف داشتم و آن ورود به دانشگاه تهران؛ به عنوان دانشگاه برتر کشور؛ بود و مدتی بعد هم وارد شدم . پس از ورود به دانشگاه فصلی جدید از زندگی من آغاز شد و برای خودم هدف‌هایم را یکی یکی اولویت‌بندی کردم و پیش رفتم.

خب! الان که به عواطف آن روزها برمی‌گردم، می‌بینم که مسیر تحصیلی‌ام چه‌قدر با ‌سرعت طی شده است، لابد چون این‌طور خواسته بودم، و شده است. لیسانس علوم آزمایشگاهی از دانشگاه علوم پزشکی تهران را گرفتم و بعد هم ارشدم بیولوژی سلولی مولکولی و سر آخر هم دکترای سلول‌درمانی را از دانشگاه علوم پزشکی تهران دریافت کردم.

*

برای من روز جشن فارغ‌التحصیلی‌ام از دانشگاه تهران، یکی از گرامی‌ترین و عزیزترین روزهای زندگی‌ام است. زیرا آن روز مادرم را تماشا می‌کردم که چگونه از آن توفیق، شادترین روز عمر مرا با لبخندها و رضایتش رقم می‌زد.

باور کنید فوق دکترا داشتن یک چیز است؛ و راه‌رفتن و تنفس در فضای دانشگاه تهران هم یک چیز دیگر؛ به‌ویژه که یک طرف مهم آن، قامت رعنای مادری را می‌بینی که آن روبه‌رو ایستاده است و همه انرژی‌های دنیا را مصادره کرده و برای تو می‌فرستد.

*

به نظرم از ظرفیت‌های دانشگاه تهران هنوز آن‌طور که باید، استفاده نشده است! دانشگاهی که قطعا دارد به کل کشورهای دنیا نیرو صادر می‌کند (که از یک نظر واقعا مایه تاسف است) و مایه خوشحالی هم است که منِ نوعی می‌گویم فارغ‌التحصیل دانشگاه ایران هستم. پتانسیل دانشگاه تهران خیلی بالا است؛ باور کنید بسیاری از پتانسیل‌ها و ظرفیت‌هایش هنوز ناشناخته‌ مانده است. ما یک مرکز به نام IBB در دانشگاه تهران داریم که محققان برتر دنیا، مثل کسی که DNA (واتسون) را کشف کرده، آمده و این‌جا را افتتاح کرده است و… شما فکر کنید که بعضی از استادان شما، از دانشمندان یک‌درصد دنیا هستند، دکتر قریب و ده‌ها چهره نامور در آن بوده‌اند و زیسته‌اند و شاگرد و استاد تربیت کرده‌اند. شگفت‌انگیز است.

*

من زمانی هم عاشق پزشکی شده بودم و همزمان عاشق خواندن کتاب و رمان هم بودم. مثلا رمان‌ها و یا ترجمه‌های ذبیح‌الله منصوری، به‌ویژه سینوهه (نوشته میکا والتاری)، جراح دیوانه و… را می‌خواندم و به فیلم‌ها و سریال‌های مرتبط هم علاقه داشتم و پیگیری می‌کردم. مثلا سریال بوعلی سینا با بازی جذاب امین تارخ که پخش می‌شد، مفتون بازی او شده بودم و  نخبگی و هوش  این شخصیت را تحسین می‌کردم. ریشه عشق پزشکی را انگار در من تقویت می‌کرد. راستش بعد از اینکه که پشت آزمون پزشکی ماندم و قبول نشدم، وارد علوم آزمایشگاهی شدم؛ که حوزه پیراپزشکی بود؛ و در نهایت با سلول‌درمانی دانشگاه را تمام کردم که یک گریزی هم به پزشکی می‌زد و…، واقعا باز الان که مرور می‌کنم این مسیر طی شده را، می‌بینم که امکان ندارد شما چیزی را بخواهید و بطلبید و به سمتش بروید و دریافتش نکنید.

*

از روزی که وارد دانشگاه شدم همزمان در حین تحصیل کار هم می‌کردم. روزی که وارد دانشگاه شدم استاد آزمایشگاه ما؛ چون ما دروس آزمایشگاهی داشتیم؛ گفت کار دانشجویی انجام می‌دهی؟ من اصلا نمی‌دانستم کار دانشجویی چیست! گفتم بله. گفت من همکارم رفته مرخصی زایمان و شما بیائید به‌جایش… ؛ و من نخستین کار دانشجوی‌ام را آن‌جا راه انداختم که 32 هزار تومان حقوق داشت (سال 1380). به آن “وجه” که واریز به‌حسابم در بانک ملی شعبه توانیر شد، هرگز دست نزدم تا همیشه نقطه عزیمت زندگی‌ام یادم باشد. یک یادگاری و تبرک است؛ و همیشه به‌یادش دارم، و دوستش دارم و حتی سوم بهمن سال 1401 هم که از تز دکترایم دفاع می‌کردم، به‌یادش بودم و کاملا حس می‌کردم که یک نیروی درونی متعالی مرا پیش می‌راند.

*

علوم آزمایشگاهی، یک دوره کارورزی دارد و من در بیمارستان رسول اکرم (ص) کارآموزی‌ام را گذرانده‌ام و این‌قدر در آن‌جا کارم خوب بود که دعوت به کار روتین شدم و خوشحال رفتم به مسئولان دانشگاه گفتم من پیشنهاد کار دارم و…، برایم عجیب بود که آن‌ها اصلا استقبال نکردند و گفتند شما باید آزمون بدهید و اگر در آزمون قبول شدید آن‌وقت می‌توانید کار هم بکنید. من هم آزمون دادم و رتبه یک آزمون شدم.

بعدش باز هم مخالفت کردند! گفتند شما باید بروید منطقه یک، بیمارستان هاشمی‌نژاد! گفتم من از بیمارستان رسول اکرم (ص) تقاضای کار دارم، گفتند نمی‌شود! به‌ناچار رفتم هاشمی‌نژاد! که یک سوپروایزر خیلی بداخلاقی داشت (که انشالله سلامت باشد) برادر آقای دکتر مسجدی. او هم گفت من دانشجو نمی‌خواهم! خلاصه کنم؛ مجبورم می‌کرد تا هر روز و پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها و همه تعطیلات عید، از ساعت 6 صبح برای خون‌گیری بروم آن‌جا. (با ایمان کار می‌کردم و زمزمه‌ای داشتم با خودم؛ شما نمی‌توانید شکستم دهید.) مثل ژاپنی‌ها، شده بودم یک ربات! و بدون لحظه‌ای استراحت کار می‌کردم و کار… غذایم را در فواصل مسیر هاشمی‌نژاد تا دانشگاه تهران می‌خوردم! تا ‌این‌که بالاخره دوران طرحم تمام شد و برای کاورزی به بیمارستان شریعتی تهران رفتم که جبران مافات شد و به‌عکس سختی‌های جای قبلی، خیلی هم دورانی خوبی را در آن‌جا سپری کردم. اولین دوره کاری سخت، مرا برای چالش‌های سخت بعدی زندگی‌ام واقعا آبدیده کرد.

*

پس از پایان طرح، جذب مرکز رشد دانشگاه تهران (شرکت پویش) شدم که “کیت‌های الایزا و RIA ” را می‌ساخت. مدیرعامل‌، آقای دکتر نایب‌پور از شرکای پویش‌دارو بودند. شرکت پویش‌دارو (یکی از اولین شرکت‌های ایران در حوزه بیوتکنولوژی دارویی است)، آن موقع آن‌جا مستقر بود و من از دور شاهد رشد و اعتلای این شرکت بودم. بنابراین می‌توانم بگویم که من به شیوه‌ای خیلی جذاب وارد بیوتکنولوژی شدم. خب نکته جذاب برای آن روزگار این بود که آقای سیدمحمد خاتمی (رئیس‌جمهور وقت) آن‌جا را  (1383) افتتاح کرده بود و سال‌ها بعد از آن، من به‌عنوان مدیر تحقیقات رفته بودم و از منظر توارث، جوی پذیرنده را حس می‌کردم. راستش آن موقع چیز زیادی هم از بیوتکنولوژی نمی‌دانستم، اما چون در بستر کلین‌روم  بود و خیلی شیک و تمیز این داروها تولید می‌شد و نوع کار، خیلی شکیل و زیبا و به‌روز و های‌تک بود، مرا مجذوب خودش کرد. این‌که ما داروی شیمیایی را از مواد شیمیایی می‌ساختیم جذاب بود؛ ولی این‌جا که از موجودی زنده‌ به‌نام سلول، دارو تولید می‌شد، واقعا حالتی رازآمیز و سینمایی داشت و انگیزه‌هایی یکی مثل من‌را خیلی بیش‌تر می‌کرد.

من در یک بازه کوتاه به پژوهشگاه ابن سینا رفتم و تولیدمونوکلونال آنتی‌بادی  به روش هیبریدوما را هم آموختم؛ که علمی بسیار جدید بود. مثل علم سل‌تراپی که الان در آن واردم. آن‌وقت‌ها در سال 1384 خیلی خیلی این متد به‌روز بود و…

*

من نگاهی ویژه به حیوانات آزمایشگاهی داشتم و دارم. یعنی این‌که واقعا دل کشتن آن‌ها را نداشتم و ندارم. در هر پروژه مونوکلونال آنتی‌بادی تولید داروهای mAb، 600 الی 700 موش کشته می‌شد و هضم این موضوع جدا در توانم نبود! و…

*

قصد یک کار دیگر را کردم و… ، و این‌بار سر از انستیتو پاستور کرج در آوردم! بدون این‌که منشا دعوت به مصاحبه را بدانم و یا بخواهم برنامه‌ای بچینم! من در آزمایشگاه‌های دیگر در حوزه‌های بیمارستان، تحقیقات و در جهاد دانشگاهی ابن‌سینا هم کار کرده بودم که واقعا به‌نوعی انتهای علم بشری و پیشرفت در آن سال بود؛ منتهی در بستر تحقیقات، نه در بستر تولید دارو.

روز هفتم فروردین 1385 در کرج با من مصاحبه شد و در بخش کنترل کیفیت انستیتو پاستور پذیرفته شدم. جهاد دانشگاهی می‌گفت؛ نیروی خوبم را نمی‌دهم و شما در تعهد کاری هستید. ولی من انستیتو پاستور را انتخاب کردم، از موانع گذشتم و مشغول شدم.

در طی سه سال حضور در انستیتو، تحت آموزش کوبایی‌ها تقرببا به تمام حوزه‌های بیوتکنولوژی از تولید تا تخلیص، کنترل کیفیت و تضمین کیفیت آشنا شدم. حتی آن‌جا تولید و کنترل کیفی بانک سلولی و ویروسی را هم آموختم که بعدها با توسعه آن توانستم روش‌هایی جدید در این حوزه ابداع کنم.

سرانجام، همزمان با ادامه تحصیل در مقطع ارشد از پاستور خارج شدم و وارد مرکز ذخایر ژنتیکی و زیستی ایران (بانک سلولی انسانی و جانوری) شدم و بعدش دیدم که آن تجربیات کسب‌شده در پاستور، چه بسیار برای توسعه این بانک کارآمد می‌تواند باشد.

*

برای من همیشه صنعت دارو جذاب بود؛ و وقتی وارد بیوتکنولوژی شدم، علاقه‌ام افزون‌تر گشت. چون بیوتکنولوژی تلفیق دو کلمه است؛ بیو و تکنولوژی. بیو به معنای زیست است و تکنولوژی به معنای فناوری، و فناوری زیستی خیلی به حوزه تحصیلی من نزدیک بود و این‌جا، جایی بود که دیده بودم برخی از داروسازان در آن متوقف می‌شدند!

داروسازان، بیشتر با داروهای ژنریک و قرص و شربت و کپسول سر و کار دارند ولی این حوزه، آن‌قدر نو بود الان وارد متون درسی هم شده است، ولی آن موقع نشده بود. جذاب‌ترین قسمت بیوتکنولوژی این است که من به‌عنوان یک موجود زنده با یک موجود زنده دیگر به نام سلول تعامل دارم و روی این موضوع خیلی عمیق کار کردم.

واقعا می‌گویم روزهایی که من حالم خوب بود، حال سلولم هم خوب بود؛ روزهایی که من گرفته بودم، حال سلول هم گرفته بود! باورتان می‌شود که ما می‌توانیم سلول را از بعضی فاکتورهای آن از نظر صحت و سلامت و پویایی درک کنیم؟ اولین فاکتور این است که زیر میکروسکوپ‌های خاصی مثل میکروسکوپ اینورت که مقداری با میکروسکوپ‌های نوری متفاوت است و برای دید سه بعدی اجسام به‌کار می‌رود، سلول را زیر این میکروسکوپ خوب ببینیم. شکل خودِ سلول گویای خیلی چیزها است! مثل فردی که خودش را در آینه می‌بیند و قشنگ مشخص است که حالش خوب یا بد است! من کاملا می‌دیدم که یک حالت اینتراکشن (تعاملی) ویژه بین من و سلول برقرار است و کاملا مطابق با شرایط و حالات روحی و کاری من، آن‌ها هم شکل‌شان، عملکرد و راندمان‌شان تغییر پیدا می‌کند. مثلا تولید سلول ممکن است بسته به کاربرش حتی در داروهای بیوتک تغییر پیدا کند! این موضوعات واقعا فراتر از یک درک ساده و عبوری از موضوعات است و شما وقتی می‌توانید به درجه‌ای از دریافت‌ها و شهود برسید که عمیقا به اصل داستان علاقمند شده باشید.

*

من انسانی بلندپرواز هستم و ابایی هم از گفتنش ندارم؛ پس با خودم گفتم باید برای خودم شرکتی دایر کنم. آن موقع، تب و تاب شرکت‌های دانش‌بنیان در اوایل دهه 1390 خیلی بالا گرفته بود. پس دل به دریا زدم و شرکت آزمایشگاهی خودم را افتتاح کردم . در آن موقع تست مایکوپلاسما خیلی موضوعی داغ بود، که من به سه روش انجامش می‌دادم؛ پروژه‌هایی از دانشگاه و هم از صنعت می‌گرفتم، ولی تحقیقات خاستگاه نهایی من نبود و…

*

مع‌الوصف، بلندپروازی‌ها ادامه داشت…، صنعت داروسازی هدف بعدی‌ام شد. زیرا وقتی آقای دکتر مجتبی طباطبایی یزدی دعوت به‌کارم کرد، معطل نکردم، رفتم و مشغول به‌کار شدم. خیلی صریح بگویم که من بیوتکنولوژی را دوباره با ایشان بازتعریف کردم؛ یک تعریف قشنگ؛ و فهمیدم آن چیزی که کوبایی‌ها از بیوتک به ما داده بودند، مفهموم ذهنی خودشان بوده، ولی یک دانشمند نخبه و باهوش و خاص ایرانی آمده و با تلاش و توان خودش، یک سیستمی را خلق کرده، که خیلی قشنگ با کمترین امکانات و کمترین فضا بیشترین بهره‌وری را دارد؛ و او کسی نبود جز همین دکتر طباطبایی، که هنوز هم مدیرعامل پویش‌دارو است و من از ایشان در جایگاه استادی بسیار آموخته‌ام.

من در پویش‌دارو در واحد R&D مشغول بودم و پروژه‌های خیلی زیادی داشتیم. دکتر طباطبایی هم از بابت پروژه‌های واحد تحقیقات خرسند بودند زیرا ایشان زمینه‌ی دانشگاهی داشتند و بِیس صنعتی که تلفیق این دو R&D می‌شود؛ و ما بانک ویروسی را دوباره از نو ساختیم، تغییراتی در فرمولاسیون و… ایجاد کردیم و تولیدش را چند برابر کردیم. خیلی کارهای خوبی هم در حال انجام بود تا این‌که یک پیشنهاد کار از داروسازی اسوه رسید…

  یک سایت بیوتک قبلا در اسوه راه‌اندازی شده و معلق مانده بود، و آن‌ها می‌خواستند آن سایت راه‌اندازی شود. سال 1393 به اسوه رفتم و تا پایان فعالیتم، سه نفر مدیرعامل عوض شدند؛ آقایان دکتر عبده‌زاده، دکتر دارابی و دکتر رادمنش. مجموعا باید بگویم که دورانی بسیار خوب را در اسوه گذراندم. اولش مدیر بیوتک شدم و بعد به نمایندگی از هلدینگ شفادارو در فرآیندشیمی حکیم به عضویت هیئت مدیره در آمدم و…

*

 حیف که هلدینگ‌های دارویی عمومی ما، محدودیت‌های خاص خودشان را دارند. به‌نظرم در علم بیوتکنولوژی هیچ‌کدام، آن‌طور که باید و شاید موفق نبوده‌اند! از بایوسان که هنوز راه نیفتاده و هم‌چنین در داروپخش و در  شفادارو هم هیچ وقت…

سال 1398 از اسوه هم بیرون آمدم. البته رابطه کاری ما با همه عزیزان خوب است و همین الان هم با دکتر رادمنش؛ که اکنون مدیرعامل داروسازی ریحانه است؛ تولید قراردادی برای یکی از سایت‌های‌مان داریم و ایضا با سایرین نیز همکاری‌هایی داشته و داریم.

سال1399 من به‌عنوان مدیر پروژه ویتان فارمد وارد این شرکت شدم، و از شهریور 99 هم به‌عنوان قائم مقام ویتان فارمد مسئولیت پذیرفتم. همچنین در هیئت مدیره هر سه شرکتش عضو بودم؛ مدیرعامل دارو درمان پاسارگاد، عضو هیئت مدیره دارو درمان سپهر و قائم مقام مدیرعامل در شرکت ویتان فارمد.

*

ما با حمایت‌های معاونت‌های علمی فناوری ریاست‌جمهوری آقای دکتر ستاری و ستاد توسعه زیست فناوری، آقای دکتر قانعی؛ دبیر این ستاد، مشکلات ویتان را یکی پس از دیگری حل کردیم و چرخ‌های این پروژه را راه انداختیم. واقعا باید بگویم که ویتان یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های سرمایه‌گذاری خارجی در ایران است، و آلمان سرمایه‌گذاری بسیار عظیمی در این حوزه کرده؛ همین‌که موفق به تولید داروهای بایوسیمیلار و به‌ویژه انسولین شده، باید اذعان کرد که راهی پر فراز و نشیب طی شده است. بدین ترتیب بود که برند انسولین گلارژین قلمی گلاین ویتان وارد بازار شد و ضمن مرتفع کردن بسیاری از کمبودها، خیال بیماران و خانواده‌هایشان را راحت کرد…

*

البته من در برهه‌ای به‌خاطر دفاع از تز دکترا و تکمیل مقالات علمی‌ام و مسائل دیگر از هلدینگ دور بودم؛ اما در 20 آبان 1402 در سِمت مدیرعاملی دارو درمان سپهر دوباره کار را از نزدیک برعهده گرفتم و با تعدادی از بهترین‌ سرمایه‌های انسانی، مجموعه سپهر را پیش بردیم و اتفاقا خیلی هم موفق بودیم. شرکتی که در طول 8 ماه 60 میلیارد تومان فروخته بود، یکدفعه در 4 ماه آخر سال 320 میلیارد فروخت و این یکی از توفیقات بزرگ بود.

*

شرکت دارو درمان سپهر قدیمی‌ترین شرکت هلدینگ ویتان است و سال 1394 یا 95، پنجاه میلیون دلار فقط (با واردات) گردش مالی این شرکت بوده؛ و طبعا یک مقدار پوست‌اندازی این شرکت از بازرگانی و وارداتی، به تولیدی سخت بوده است. اما من در بستر بیوتکنولوژی یاد گرفته بودم که سختی در برابر اراده‌ی تو، هرگز دوامی نخواهد داشت. جنس خودِ من تولیدی است، پس آمدم و یک مقدار در زمینه تولید کمک کردم و به لطف خدا اتفاقات برای این مجموعه، شبیه یک شبه‌حماسه بود؛ وقتی شما در مدتی کوتاه با یک جامپ و پرش 5 تا 10 برابری روبه‌رو می‌شوید، معلوم است که سخت کار کرده‌اید. اکنون تعداد کارکنان ما در این مجموعه قریب به 80 نفر است که 40 نفر در بخش مارکتینگ و 40 نفر هم در ستاد حضور دارند. تعدادمان محدود است، اما بازدهی‌مان در مسیر رشد و توسعه قرار دارد.

*

من کِشت سلول و بیوتکنولوژی را در اسوه، “پویش” و ویتان تدریس کرده‌ام. شما به‌عنوان فردی که دارید با یک موجود زنده کار می‌کنید، می‌توانید شرایط آن را هم کنترل کنید. من حداقل این تجربه را داشته‌ام که یک سلول را که مُرده بود، بعد از دو هفته زنده کنم؛ این تجربه را از سر گذرانده‌ام، به‌قول حضرت مسیح؛ این نیروی ایمان است آدمی را شفا می‌دهد. در اوایل ورود به سپهر احساس کردم این شرکت نیز مانند سلول باید جانی تازه بگیرد، و خب همین راه را رفتم…

یک روزی که با همکارانم صحبت می‌کردم، و آن‌ها خیلی‌ها از ادامه شرایط شرکت ناامید بودند، و کلا با بی‌تفاوتی نگاهم می‌کردند، من عدد 50 را روی تابلو نوشتم و گفتم که ما در ماه آذر باید به عدد 50 برسیم. دقیقا مثل همان مورد زنده کردن “سلول” بود. اگر به‌عنوان یک بیولوژیست می‌خواستم تحلیل کنم، می‌دانستم که این سیستم به یک شوک نیاز دارد. در انتهای آذر ماه 1402 که شب یلدا هم بود، در عین ناباوری همه دیدند که عدد 52 میلیارد تومان برای‌مان ثبت شده است. اساسا هدف، دو چیز لازم دارد؛ تمرکز و انرژی بالا.

*

من در این 6 ماه گذشته، اکثر روزها تا ساعت 8 و 9 شب سرکار بوده‌ام، چون به هدفم ایمان دارم و فقط این‌طوری است که می‌توانم دیگران را هم همراه کنم.

من یک دوره خودشناسی گذرانده‌ام و برخی واژه‌ها را که به‌کار می‌برم تمثیلی و وامدار ادبیات کهن ماست. به همه گفته بودم که ما مثل یک ققنوس از خاکستر بلند خواهیم شد؛ و «ققنوس سپهر» از خاکستر بلند شد و… ؛ ابتدا یک سری ارتباطات درون سازمانی را احیا کردیم، سپس تعاملات بیرونی را ترمیم بخشیدیم و به سمت آینده خیز برداشتیم، رفاقت و همراهی، و همین؛ موفق شدیم.

*

مهم‌ترین داروهای ما شربت‌های‌مان هستند؛ گریپ میکسچر و کولیکز که پرفروش‌ترین محصولات ما بوده و در منزل همه ایرانی‌هایی که بچه‌ی کوچک دارند، وجود دارد و از ملزومات خانواده‌ها است. مکمل‌های برند ما هم مثل کلسی‌شور، کلسی کر، ایمیوسنس، همین الان همه نایاب هستند! تقریبا باید گفت که تمام محصولات‌ ما با اقبال خیلی خوب مردم در بازار مواجه می‌شوند.

ما حدود 25 محصول داریم که همه‌شان پروانه تولیدی دارند. هم‌چنین 11 محصول جدید تا 6 ماه اول سال‌جاری به محصولان‌مان اضافه خواهد شد. این در واقع، اثبات خودمان به خودمان است و در وضعیتی هستیم که خارج از سازمان، تیک تایید را زده‌ایم. الان که اساسا داریم تیک از “خوب” به “عالی” را می‌زنیم. ما این هستیم؛ یک برند پر پتانسیل که در فرهنگ و جامعه ایرانی بسیار خوب جا افتاده‌ و مردم محصولات‌مان را دوست دارند و از آن بهره‌های لازم را می‌برند. ما هم به‌سهم خودمان داریم این حوزه مورد علاقه مردم را گسترش می‌دهیم. البته سال‌ها این ظرفیت‌ها بوده، ولیکن مغفول واقع شده و الان دارد بالفعل می‌شود.

*

سه تن از مدیران من در این موفقیت، سهمی بالا داشته‌اند و جا دارد در این بخش از آن‌ها تشکر کنم؛ مدیر امور اداری و بخش HR ، آقای علی سمندر که از بازوهای مهم اجرایی برای شرکت ما هستند؛ چون بزرگ‌ترین پشتوانه و دارایی شرکت یعنی نیروی انسانی ما را تامین و نگه‌داشت می‌کنند. معاونت مالی‌، آقای محمدرضا شرف‌خان، که به‌رغم سخت‌گیری‌های طبیعی مدیران این واحد، به‌عنوان یک پشتوانه و تکیه‌گاهی خوب، گشایش‌گر مسیرها است، و آقای دکتر کیارش حجْری، معاونت واحد بازاریابی و فروش، که در این پروسه، و تبدیل شرکت از ده پانزده میلیارد تومان تا 100 میلیارد، در هر ماه زحماتی زیاد کشیده‌اند و از برترین متخصصان این حوزه در کشور در فیلد مکمل هستند.

البته باید یاد کنم از آقای عباسی، مدیر فیلد، و خانم دکتر گل‌بهار سعیدی، مسئول فنی جدید شرکت و آقای مهندس محسن پروانه، مدیر برنامه‌ریزی و بهره‌وری، و سایر همکاران عزیزم که همه‌شان به نظرم قهرمان هستند چون در خلق یک معجزه، همه با هم همراهی کردیم و شد آن‌چه که باید می‌شد.

ما به لطف خدا و دست به دست هم در طول یک بازه کوتاه زمانی، فروش را به رقم 320 میلیارد تومانی رساندیم، و این روند کماکان ادامه دارد. محصولات ما با افتخار ساخت ایران است ولیکن با همان کیفیت جهانی عرضه می‌شود. برندمان تحت لیسانس است و اصلا نمی‌توانیم تغییراتی در فرمولاسیون بدهیم. ما مکمل‌ساز هستیم ولی بعضی از محصولات‌مان در دسته داروها قرار دارد.

*

من از الان عرض کنم که پورتفولیوی امسال شرکت ما، بالای هزار میلیارد تومان خواهد بود. این وقتی با اهمیت‌تر می‌شود که بدانیم هلدینگ ویتان فارمد در کشورهای مختلف دنیا مثل آلمان، آمریکا و… کارخانه دارد و کارخانه هلدینگ ویتان فارمد ایران در نظرآباد استان البرز، دارای بزرگ‌ترین زیرساخت تولید دارو  در خاورمیانه است که فاز 2 آن هم، اکنون در حال راه‌اندازی است. ما در فاز 2 محصولات مکمل شرکت را در آن‌جا تولید می‌کنیم و من امیدوارم با ایجاد زمینه برای گسترش داروهای جدید و داروهای باکیفیت جهانی، تولیدات‌مان را ارائه کنیم.

/انتهای پیام/

مقالات مرتبط

یک دیدگاه ارسال کنید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
نام خود را وارد کنید

محبوب ترین

نظرات اخیر